روی شانه پاییز زدم

روی شانه پاییز زدم ...

حالش را بپرسم ...

ناگاه ریخت ...

گاهی پرسیدن حالی ...

چه دردهایی را زنده می کند ...
دیدگاه ها (۷)

بزرگ که میشوے ...دلت هیچ چیز نمےخواهد ...جز یک فریآد ...که آ...

یه روز یه کفش خیلی خوشرنگ دیدم ...ازش خیلی خوشم اومد ...با ا...

اَز دِلتَنگےچیزیـ شِنیدِه ای؟...مِثلِ این اَستـ کِه ...دَستَ...

منو باران پائیز و کمی تو ...و یک یاد غم انگیز و کمی تو ...شک...

.رنگ چشمانت‌به شعرم‌ خودنمایی می کندچون عسل‌دارد،غزل را هم‌ ...

ما غرورمان را روی شانه هایمان گذاشته ایم.این بارِ سنگینی است...

موسیقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط