حس های ممنوعه🍷🥂۹

تبلیغات کنید لطفا...

+بهتره بگی بره تا نزدم نکشتمش
-اجوما من میرم الان که از حالشون باخبرشدم
چشمای پسر به عصبانیت تبدیل شد
سرم دستشو با عصبانیت کشید و از رو تخت بلند شد دقیق روبه روی دختر بازوشو گرفت
-اییی دستم
&پس-
که جونگکوک با همون حالش دخترو بیرون بود و کلمات و رو روی صورتش کوبوند
+دختره‌ی هرزه میخواستی منو بکشی(عربده)
تموم ادم های دورشون بهشون خیره شدن
-ن.ن.نه بخدا م م من.......فقط فلفل.....من نمیدونستم
کلمات و با لکنت میگفت و شروع کرد به گریه کردن
پسر با همون چهره عصبی دخترو پخش زمین کرد البته کهیر هاش خوب شده بود که اجوما از اون طرف اومد
+ماشین بگو روشن کنن اجوما میریم
&ولی هنوز جواب ازمایش هات نیومده
+میگم میریم(رو به اجوما با داد)
ویو اجوما
اولین بار بود که جونگکوک انقدر با من بد صحبت کرده بود اون دختر بیچاره رو از زمین بلند کردمو به سمت ماشین رفتیم و جونگکوک هم که صورتش هنوز عصبی بود وارد ماشین شد حتی وقت نکردم بهش بگم من درمورد حساسیتش به ات نگفتم و راه افتادیم
ویو ادمین
چشماش کم کم سرد شد چشمای جهنمی پسر چند دقیقه پیش تبدیل زمستونی شد هر دو چشم و هر دو گوی ابی تن ادمو به لرز در میاورد تا ماشین جلوی عمارت نگه داشت جونگکوک بدون مطلعی وارد خونه شد روی مبل نشست هنوز کمی حالش بد بود خون دستش به خاطر اینکه سرمو کشید قطع شده بود(خونش قطع شده بود)
تا ات وارد خونه شد
+اخراجی
-با...با...بامنین ارباب؟
+اره اخراجی برو گمشو
دختر سریع رفت جلو مرد و زانوزد
-اما تروخدا ازتون خواهش میکنم من جایی و ندارم(گریه)
پسر با چشمای سرد که جلو رو نگاه میکرد و رویی به دختر نکرد
+رو حرف من حرف نزن
-ارباب لطفا
دستشو روی زانوی پسر گذاشت(منحرف ها برای التماس)
رو به دختر کرد با سردی گفت
+دستای هرزتو به من نزن میفهمی
-من هرزه نیستم
جونگکوک بازوی ات و گرفتو بلندش کرد و سیلی محکمی بهش زد
و با عصبانیت گفت
+یعنی میگی من نمیدونم تو اون شلوغی قمار باز ها تو زیر هیچکس نخوابیدی هااااا
-اشک تو چشام جمع شد
-نه نخوابیدم(داد)
سیلی دوم محکم‌تر روی صورت دختر خوابیده شد صورت پسر سرخ شده بود برای اولین بار یکی روی حرفش حرف زده‌بود
+پس نظرت چیه زیر منم بخوابی مطمئن شم
دیدگاه ها (۱۳)

حس های ممنوعه🍷🥂۱۰

حس های ممنوعه🍷🥂۱۱

حمایت قبل لطفا

حس های ممنوعه🍷🥂۸

حس های ممنوعه ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط