انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود

انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود
توانِ دوست داشتن و دوست داشته شدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُ‍هگین و شادمان شدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکو‍هناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهاییِ عریان ~. ..×
دیدگاه ها (۱۵)

من ‍هَمیشه تو تموم زندگیم عدد مورد علاقَه ‍م عدد دو بوده! َ‍...

حضورش مُعجزه‌ای بودمثل؛شقُ‌القمر،شقُ‌البحریا شقُ‌الهَرچیز دی...

دُنیای ما خاکستری است×ما نقطه کوچک پرگار ‍هَستیم که به چشم ن...

دیگر تَمیز نباش ،دستان آلوده پایدارتَر ه‍َستند ~. ..×

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط