*اسم فیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
*اسمفیک:𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑐𝑟𝑜𝑠𝑠𝑒𝑑 𝑙𝑜𝑣𝑒
پآرت:7
نویسنده:kim jk
*به سمت خونه اش رفت..
..
بعد از دانشگاه تصمیم داشت به خونه بره و بعدش به کتاب خونه نزدیک دانشگاه..
عاشق کتاب خوندن بود.. هیچ وقت از این کارش دست بردار نبود.. انگار کتاب جزو بزرگی از وجودش بود و حتا جزو بزرگترین و مهم ترین کار های روزانه اش..
اون عاشق کتاب هاش و خوندن کتاب بود.. اگه کتاب نبود انگار زندگیش نابود میشد..
بعد از خوردن غذاش کتاب رو از روی میز برداشت و به سمت کتاب خونه رفت
توی راه چند صفحه ایی از کتاب رو خونده بود..
اسم کتابی که همیشه عاشق بود و دنبالش بود ′star crossed-عشق ستاره دار′ بود..
همیشه دنبال این کتاب بود.. تعریفش رو خیلی شنیده بود.. کتابی با ژانر عاشقانه..
همیشه کتاب های عاشقانه و تخیلی میخوند..
نزدیک مغازه قدیمی و کلاسیک طوری اون محل شد
موهاش رو صاف کرد و به پشت گوشش هدایت کرد و وارد مغازه ایی که تقریبا همه چیش با چوب ساخته شد بود شد
سلامی کرد و به سمت یکی از قفسه های کتاب های قدیمی شد..
کمی دنبال کتابی که بود گشت و گیج و سر گردون سر جاش استاد..
پسر جوانی که پشت میز بود تک سرفه ایی کرد و لب زد
ته:دنبال چه کتابی میگردین جناب؟؟
کوک اروم بدون اینکه سرش رو برگردونه جواب داد
کوک:دنبال کتاب ′star crossed′ میگردم.. شما دارین؟
پسر تو با روحش چیکار کردی که با صدات هم متوجه حضورت میشود..
با شنیدن صداش متوجه شده بود که اونه.. شک نداشت که خودشه..*
☆گذاشتمش چون دوسش داشتی☆
پآرت:7
نویسنده:kim jk
*به سمت خونه اش رفت..
..
بعد از دانشگاه تصمیم داشت به خونه بره و بعدش به کتاب خونه نزدیک دانشگاه..
عاشق کتاب خوندن بود.. هیچ وقت از این کارش دست بردار نبود.. انگار کتاب جزو بزرگی از وجودش بود و حتا جزو بزرگترین و مهم ترین کار های روزانه اش..
اون عاشق کتاب هاش و خوندن کتاب بود.. اگه کتاب نبود انگار زندگیش نابود میشد..
بعد از خوردن غذاش کتاب رو از روی میز برداشت و به سمت کتاب خونه رفت
توی راه چند صفحه ایی از کتاب رو خونده بود..
اسم کتابی که همیشه عاشق بود و دنبالش بود ′star crossed-عشق ستاره دار′ بود..
همیشه دنبال این کتاب بود.. تعریفش رو خیلی شنیده بود.. کتابی با ژانر عاشقانه..
همیشه کتاب های عاشقانه و تخیلی میخوند..
نزدیک مغازه قدیمی و کلاسیک طوری اون محل شد
موهاش رو صاف کرد و به پشت گوشش هدایت کرد و وارد مغازه ایی که تقریبا همه چیش با چوب ساخته شد بود شد
سلامی کرد و به سمت یکی از قفسه های کتاب های قدیمی شد..
کمی دنبال کتابی که بود گشت و گیج و سر گردون سر جاش استاد..
پسر جوانی که پشت میز بود تک سرفه ایی کرد و لب زد
ته:دنبال چه کتابی میگردین جناب؟؟
کوک اروم بدون اینکه سرش رو برگردونه جواب داد
کوک:دنبال کتاب ′star crossed′ میگردم.. شما دارین؟
پسر تو با روحش چیکار کردی که با صدات هم متوجه حضورت میشود..
با شنیدن صداش متوجه شده بود که اونه.. شک نداشت که خودشه..*
☆گذاشتمش چون دوسش داشتی☆
۲.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.