دلم برای کودکیم تنگ شده

دلم برای کودکیم تنگ شده...
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه ی آدم ها را دوست داشتم...
مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود....
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...
دلم برای کودکیم تنگ شده...
شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...
دیدگاه ها (۴)

اولش عاشــــــــــقتهحاضره دنیارو بہ پات بریزه ...حاضره هرڪ...

آهای اوستا کریم!!!!!رخصت؟؟؟؟؟ اوستا میخوام بگم هیچکدوم از آد...

نیوتن اگـــر جاذبه را درســت می فــهمید ...معشوقه اش از درخت...

>>> ایـــــــنـــــــا یعنیــــــــ منـــــــــــ <<< ✘ﻟﺒﺎسـ...

P¹راستش رو بخواید اگر من بخوام از زندگیم بگم خیلی باید بنویس...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که مدرسه سفیدپوس...

خیلی زود یاد گرفتم که عضو یه اقلیتم. مخصوصا که #مدرسه سفیدپو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط