پارت ۹
پارت ۹
معلم ورزش :جونگکوک جان تو یکی از کلاس ها توپ رو جا گذاشتم میری میری بیاریش
جونگکوک:چشم
رفتم
(ویوا.ت)
ا.ت:نمی خوام (ا.ت همش تکون می خورد تا از دست هیونجین خلاص شه ولی خیلی محکم گرفته بودش) هیونجین یکی از پا رو و.سط پای ا.ت گذاشت
هیونجین:موهات رو باز گذاشتی خیلی بهت میاد برق لبم که زدی واقعن دلم می خواد مزه ش کنم
ا.ت دیگه دست از تکون خوردن برداشت
ا.ت:باشه بهت بوس میدم ولی چشمات رو ببند تا ببوستم هیونجین پاش رو از و.سط پای ا.ت برداشت هیونجین چشماش رو بست
هیوجین:چشمام بسته ام ببوس دیگه
ا.ت:مطمعن باشم دیگه
هیونجین:اره
ا.ت سرش رو نزدیک کرد وقتی مطمعن شد چشمام بسته س با پاش زد و.سط پاهای هیونجین و فرار کرد هیونجین افتاد زمین
بلند شد رفت دنبال ا.ت
داشتم همینطوری میدوید که خورد به جونگکوک
جونگکوک:چی شده ا.ت چرا سر کلاست نیستی
ا.ت:هیونجین می خواد مجبورم کنه ببوسم ش کمک کن
کوک:باشه من تورو تا دم کلاست می برم
ا.ت میره دست کوک رو میگیره که یهو هیونجین پیداش میشه
هیونجین:فکر کردی دیگه نمی تونم پیدات کنم هیونجین دست ا.ت رو میگره می خواد با خودش ببره که کوک نمیزاره
کوک:ولش کن
هیونجین:تو به دوست دختر من کار نداشت باش
ا.ت:من دیگه دوست دختر تو نیستم
کوک:برو کنار ما باید بریم
کوک ا.ت رو میبره سر کلاس و چون بچه پولدار و به معلم میگه به ا.ت چیزی نگو نمیگه ا.ت میره سر جاش میشینه و هیونجین هم بعدش میاد رو همش رو به ا.ت نگاه میکنه
ذهن ا.ت:واسه چی انقدر رو بهم نگاه میکنه
نگاهش رو دنبال کردم دیدم نگاهش به سمت
رون پام دامن رو یکم کشیدم رو پام بیوفت و هیونجین هم پوز خند زد و رو به تخته نگاه کرد
(ویو کوک )
توپ رو پیدا کردم دادم دست معلم ورزش
م.ش:چرا انقدر دیر کردی نگرانت شدم ( م.ش
مخفف معلم ورزش بعدش معلم ها فقط با بچه پول دارا مهربونن )
کوک:ببخشید
م.ش:چرا معذرت خواهی میکنی اصن اشکالی نداره
شروع کردیم به بازی کوک همش بد باز میکرد
هواسش پرت ا.ت بود که توپ خورد تو سرش
تهیونگ:حالت خوبه می خوای بری پیش پرستار
م.ش:بیبنم حالت خوبه می خوای اصن باز نکنی
کوک:امروز حالم خوب نیس میشه برم سر کلاسم
م.ش:باشه می تونی بری ولی مراقب خودت باش
کوک:باشه ممنون
رفتم سر کلا س پیش ا.ت نشستم
کوک رو برگ نوشت
کوک:ا.ت چه اتفاقی افتاد هان
و داد دست ا.ت ا.ت هم نوشت
ا.ت:داستانش طولانیه زنگ آخر بهت میگم
داد دست کوک کوک برگه رو پاره میکنه میندازه سطل اشغال که کسی نفهمه
(چند مین بعد)
زنگ خورد و منم وسایلم رو جمع میکردم
ا.ت:کوک بیا امشب خونه من امشب نمیرم
سرکار باشه 😉
کوک:باشه
ا.ت:خداحافظ
کوک:خداحافظ
(ویو ا.ت )
رفتم خونه نودل درست کردم یکمم آرایش کردم لباس مم پوشیدم(عکس لباس رو میزارم )
(کوک ویو )
آماده شدم یه هودی مشکی پوشیدم و
عطر زدم که یهو مامان جونگکوک امد تو
مامان:پسرم خوشتیپ کردی کجا میری
کوک:امشب شام نیستم میرم پیش یکی از دوستام
مامان:این دوستت دختر یا پسر(با لحنه شوخی)
کوک:دختر
مامان:اوو خوشگله
کوک:اره خیلی
مامان:تاحالا ندیده بودم پیش من از یه دختر اینطوری تعریف کنی حالا کی هست این دختره
کوک:همکلاسیمه
مامان :این .....
کوک:مامان لطفا می خوام الان برم وقتی امدم از بپرس
مامان :باشه برو به عروسم سلام برسون
کوک:مامان ما فقط دوستیم
و بعدش کوک میره با ماشینم
رفتم دم در ا.ت زنگ زدم خونه کوچکی بود
ولی خوشگل بود
(ا.ت ویو)
زنگ در خورد رفتم در و باز کردم و......
(خمار بد بخت😂)
بچه ها مرسی برای لایک ها و کامنت ها😘
شرط
لایک۲۶
کامنت۵۰
معلم ورزش :جونگکوک جان تو یکی از کلاس ها توپ رو جا گذاشتم میری میری بیاریش
جونگکوک:چشم
رفتم
(ویوا.ت)
ا.ت:نمی خوام (ا.ت همش تکون می خورد تا از دست هیونجین خلاص شه ولی خیلی محکم گرفته بودش) هیونجین یکی از پا رو و.سط پای ا.ت گذاشت
هیونجین:موهات رو باز گذاشتی خیلی بهت میاد برق لبم که زدی واقعن دلم می خواد مزه ش کنم
ا.ت دیگه دست از تکون خوردن برداشت
ا.ت:باشه بهت بوس میدم ولی چشمات رو ببند تا ببوستم هیونجین پاش رو از و.سط پای ا.ت برداشت هیونجین چشماش رو بست
هیوجین:چشمام بسته ام ببوس دیگه
ا.ت:مطمعن باشم دیگه
هیونجین:اره
ا.ت سرش رو نزدیک کرد وقتی مطمعن شد چشمام بسته س با پاش زد و.سط پاهای هیونجین و فرار کرد هیونجین افتاد زمین
بلند شد رفت دنبال ا.ت
داشتم همینطوری میدوید که خورد به جونگکوک
جونگکوک:چی شده ا.ت چرا سر کلاست نیستی
ا.ت:هیونجین می خواد مجبورم کنه ببوسم ش کمک کن
کوک:باشه من تورو تا دم کلاست می برم
ا.ت میره دست کوک رو میگیره که یهو هیونجین پیداش میشه
هیونجین:فکر کردی دیگه نمی تونم پیدات کنم هیونجین دست ا.ت رو میگره می خواد با خودش ببره که کوک نمیزاره
کوک:ولش کن
هیونجین:تو به دوست دختر من کار نداشت باش
ا.ت:من دیگه دوست دختر تو نیستم
کوک:برو کنار ما باید بریم
کوک ا.ت رو میبره سر کلاس و چون بچه پولدار و به معلم میگه به ا.ت چیزی نگو نمیگه ا.ت میره سر جاش میشینه و هیونجین هم بعدش میاد رو همش رو به ا.ت نگاه میکنه
ذهن ا.ت:واسه چی انقدر رو بهم نگاه میکنه
نگاهش رو دنبال کردم دیدم نگاهش به سمت
رون پام دامن رو یکم کشیدم رو پام بیوفت و هیونجین هم پوز خند زد و رو به تخته نگاه کرد
(ویو کوک )
توپ رو پیدا کردم دادم دست معلم ورزش
م.ش:چرا انقدر دیر کردی نگرانت شدم ( م.ش
مخفف معلم ورزش بعدش معلم ها فقط با بچه پول دارا مهربونن )
کوک:ببخشید
م.ش:چرا معذرت خواهی میکنی اصن اشکالی نداره
شروع کردیم به بازی کوک همش بد باز میکرد
هواسش پرت ا.ت بود که توپ خورد تو سرش
تهیونگ:حالت خوبه می خوای بری پیش پرستار
م.ش:بیبنم حالت خوبه می خوای اصن باز نکنی
کوک:امروز حالم خوب نیس میشه برم سر کلاسم
م.ش:باشه می تونی بری ولی مراقب خودت باش
کوک:باشه ممنون
رفتم سر کلا س پیش ا.ت نشستم
کوک رو برگ نوشت
کوک:ا.ت چه اتفاقی افتاد هان
و داد دست ا.ت ا.ت هم نوشت
ا.ت:داستانش طولانیه زنگ آخر بهت میگم
داد دست کوک کوک برگه رو پاره میکنه میندازه سطل اشغال که کسی نفهمه
(چند مین بعد)
زنگ خورد و منم وسایلم رو جمع میکردم
ا.ت:کوک بیا امشب خونه من امشب نمیرم
سرکار باشه 😉
کوک:باشه
ا.ت:خداحافظ
کوک:خداحافظ
(ویو ا.ت )
رفتم خونه نودل درست کردم یکمم آرایش کردم لباس مم پوشیدم(عکس لباس رو میزارم )
(کوک ویو )
آماده شدم یه هودی مشکی پوشیدم و
عطر زدم که یهو مامان جونگکوک امد تو
مامان:پسرم خوشتیپ کردی کجا میری
کوک:امشب شام نیستم میرم پیش یکی از دوستام
مامان:این دوستت دختر یا پسر(با لحنه شوخی)
کوک:دختر
مامان:اوو خوشگله
کوک:اره خیلی
مامان:تاحالا ندیده بودم پیش من از یه دختر اینطوری تعریف کنی حالا کی هست این دختره
کوک:همکلاسیمه
مامان :این .....
کوک:مامان لطفا می خوام الان برم وقتی امدم از بپرس
مامان :باشه برو به عروسم سلام برسون
کوک:مامان ما فقط دوستیم
و بعدش کوک میره با ماشینم
رفتم دم در ا.ت زنگ زدم خونه کوچکی بود
ولی خوشگل بود
(ا.ت ویو)
زنگ در خورد رفتم در و باز کردم و......
(خمار بد بخت😂)
بچه ها مرسی برای لایک ها و کامنت ها😘
شرط
لایک۲۶
کامنت۵۰
۸.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.