از قافله جا ماندم

از قافله جا ماندم
تا هم قدمت باشم
تا در طبق تقسیم
راضی به کَمَت باشم

آفت که به جانم زد
کِشتم همه گندم شد
سهم کم من از سیب
نان شب مَردم شد..
دیدگاه ها (۵)

تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی ، جان جان با م...

ای عشقبه شوق توگذر می کنم از خویشتو قاف قرار من و من عین عبو...

از تو می نویسمموهایم تشنه ی لمس دست های تو.از من می نویسی نم...

می‌کشم هر روز دستم را به موهای خودم شاید از ذهنم نوازش های د...

🔸 عذرخواهی می‌کنمبنده در این شعر دارَم عذرخواهی می‌کنماز تو ...

P⁵بسیار خوب، این شما و پارت بعدی داستان، جایی که شاهزاده شاه...

---Royal Veil — Part 6: میان کلاس و سایهٔ خانوادهصبح زود، نو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط