با هر بار صدمه زدن به احساساتم یه تیکه از پازل قلبم گم
با هر بار صدمه زدن به احساساتم ،یه تیکه از پازل قلبم گُم میشه و من دوباره باید با هزار جور تلاش پیداش کنم .ولی تون روزایی که میرم دنبال اون تیکه ی گُم شده می تونه بدترین و خسته کننده ترین روزای عمرم باشه... روزایی که پر از سردرگمی و حس های عجیبه ... روزایی که فقد دلم میخواد تمام تایم روزم توی تختخوابم باشم ،روزایی که حتی حوصلم به خودم هم نمیرسه،روزایی که تمام دنیا برام یکسان میشه ... همه چی یه جور دیده میشه،هیچ چیز دیگه جالب یا باحال به نظر نمیاد...
ازشون متنفرم،از این روزا متنفرم...
ولی بالاخره یه روز اون تیکه ی گُم شده رو پیدا میکنم و به یه آرامش میرسم ...
آرامشی که فکر میکنم قراره ابدی باشه ...اما نه!...دو روز بعد،دوباره یکی با یا حرفاش یا کارهاش باعث میشه یه تیکه ی دیگه از من گُم بشه...
و دوباره اون روزای xشعری میان سروقتم....
و من از تک تک کسایی که باعث گُم شدن تیکه های قلبم شدن تا ابد متنفرم...
ازشون متنفرم،از این روزا متنفرم...
ولی بالاخره یه روز اون تیکه ی گُم شده رو پیدا میکنم و به یه آرامش میرسم ...
آرامشی که فکر میکنم قراره ابدی باشه ...اما نه!...دو روز بعد،دوباره یکی با یا حرفاش یا کارهاش باعث میشه یه تیکه ی دیگه از من گُم بشه...
و دوباره اون روزای xشعری میان سروقتم....
و من از تک تک کسایی که باعث گُم شدن تیکه های قلبم شدن تا ابد متنفرم...
- ۱.۴k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط