پارت۱۰☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
پارت۱۰☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
..
گفتم:بابا ومامانم هفته پیش مردن. خواهر امروز کار داشت پس گفت خودم بیام.
به خونه رسیدیم. فریا جلو خونه بود. امد سمتم وبا نگرانی و عصبانیت گفت: لیرا کجا بودی؟چرا انقدر دیر کردی؟چرا انقدر خاکی و کثیف شدی؟
به دازای نگاه کرد گفت: شما کی هستید؟
دازای گفت: همش داری لیرا چان دعوا می کنی در حالی که تقصیر خودت بود.
فریا با تعجب گفت:چی؟
دازای گفت: کی به خواهر یازده سالش میگه این راه رو از مدرسه تا خونه خودش تنها بیاد؟لیرا چان تو راه برگشت گیر یه ادم خطرناک افتاد که می خواست بدزدنش. اگر به اژانس نمی امد ممکن بود دیگه هیچوقت نتونی خواهرت رو ببینی.
فریا گفت:لیرا درست؟یکی می خواست تو رو بدزده؟
سرم رو تکون دادم. فریا بغلم کرد و با نگرانی گفت:ببخشید،ببخشید لیرا،دیگه هیچ وقت تنهات نمی زارم. میشه من رو ببخشی؟
اشک هاش رو پاک کردم و با لبخند گفتم: معلومه که می بخشمت خواهر.
فریا با شادی گفت:ممنون
بلند شد و رو به دازای گفت:از شما خیلی ممنونم اقای...
دازای گفت:دازای.دازای اوسامو،کاری نکردم.
_____________________________________________///////////
..
گفتم:بابا ومامانم هفته پیش مردن. خواهر امروز کار داشت پس گفت خودم بیام.
به خونه رسیدیم. فریا جلو خونه بود. امد سمتم وبا نگرانی و عصبانیت گفت: لیرا کجا بودی؟چرا انقدر دیر کردی؟چرا انقدر خاکی و کثیف شدی؟
به دازای نگاه کرد گفت: شما کی هستید؟
دازای گفت: همش داری لیرا چان دعوا می کنی در حالی که تقصیر خودت بود.
فریا با تعجب گفت:چی؟
دازای گفت: کی به خواهر یازده سالش میگه این راه رو از مدرسه تا خونه خودش تنها بیاد؟لیرا چان تو راه برگشت گیر یه ادم خطرناک افتاد که می خواست بدزدنش. اگر به اژانس نمی امد ممکن بود دیگه هیچوقت نتونی خواهرت رو ببینی.
فریا گفت:لیرا درست؟یکی می خواست تو رو بدزده؟
سرم رو تکون دادم. فریا بغلم کرد و با نگرانی گفت:ببخشید،ببخشید لیرا،دیگه هیچ وقت تنهات نمی زارم. میشه من رو ببخشی؟
اشک هاش رو پاک کردم و با لبخند گفتم: معلومه که می بخشمت خواهر.
فریا با شادی گفت:ممنون
بلند شد و رو به دازای گفت:از شما خیلی ممنونم اقای...
دازای گفت:دازای.دازای اوسامو،کاری نکردم.
_____________________________________________///////////
۲.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.