تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه بازرگانان ...

✨ 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼
🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼
🍃 🌼
🌸
تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.

شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است.

به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .

قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .

قاضی گفت: به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.

قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام.

قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.

ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند.

قاضی گفت دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند.

یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.

از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند:
"پنبه دزد دست به ریشش میکشد!"
دیدگاه ها (۹)

آیا می‌دانید وزیر بهداشت در دوره وزارتش تقریبا ۴برابر برنده ...

از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست؟گفت:درد دندان، و داشتن هم...

✨ 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🌸 🍃 🌼 🍃 🌼 🌸 ✨ ...

آغاز امامت حضرت مهدی (عج) مبارک ^_^

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط