همیشه مردی را دوست داشتم که زن بودن را بفهمد

همیشه مردی را دوست داشتم که زن بودن را بفهمد ...
تا بتوانم
در کنارش با خیال راحت دختر بمانم
و بدون ترس پا به زنانگیم بگذارم ...
همیشه مردی را دوست داشتم
که قوی تر از مشغله هایش باشد ...
آنقدر قوی که چیزی جز جسمم را دوست بدارد !
مردی که گریه کند
بخندد
مردی که مرد باشد !
مرد بماند .
کسی که روحش را در دستانم بگذارد
و با امنیت تمام " آقا " صدایش بزنم
که عشق نه برای من تکراری شود ،
نه برای او.
همیشه دوست داشتم
عاشق مردی شوم که من را بفهمد .
خطوط روحم را بشناسد ،
خط قرمز هایم را رد نکند
و به تمام آنچه هستم
و می خواهم باشم احترام بگذارد.
کسی که بتوانم
بدون لحظه ایی تردید تمام وجودم را به لبخندش ببخشم.
مردی که وفا را بلد باشد
مسئولیت قلبی را که عاشق می کند ،
حرفی را که می زند
بر عهده بگیرد !
شاید برای همین ،
سال های سال است
که تنهایی عاشقی می کنم ...
تنهایی قدم می زنم
چون همیشه دوست داشتم
عاشق یک مرد بشوم... #ساینا_سلمانی

‎‌‌‌‌‎‌‌
دیدگاه ها (۲)

دوستم داشته باش ...جوری اسمم را صدا بزن کهتمامِ شهر مراکنارِ...

عشق باید مثلِ یک فنجان چایدر روزِ بارانی باشدساده اما دلچسب!...

بنگرچه آتشیزتو برپاست در دلم....

براى دوست داشتنت آرایه‌ اى نیستجز تکرار ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

مَرد دو لایندر خانه می‌مانداما دلش را جای دیگری پرتاب میکند....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط