به عمق آبی دریای واژگون می دوخت

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت

#حمید_مصدق
دیدگاه ها (۱)

خوبی؟خوشی؟خوشبخت‌هستی‌بعدِ من آیا؟من هم که خوبم! مُرده‌ام، ق...

سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم...دگری نمی‌شناسم تو ببر ...

من حرف با خدای خودم می زنم، نه دوستوقتی کلید هست، چه حاجت به...

جای دارو دکترم تنها "سفر" تجویز کردگفت گاهی دل بریدن "رو به ...

دلم برای کسی تنگ استکه چشمهای قشنگش رابه عمق آبی دریا می دوخ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط