هنوز مجنون نشده ام

هنوز مجنون نشده ام
یا شاید گمان میکنم نشده ام
اما هرچه هست دیگر طاقتم تمام شده
دیگر نمیتوانم صبور باشم آخر
چرا کسی پادر میانی نمیکند ؛
آی مردم مسلمانیتان کجا رفته مگر نمیبینید چگونه سالهاست که پیش چشمانتان جان میدهم واصلا خیالتان نیست .‌شایدفراموشم کرده اید ...
منم همانی که مسبب شادی جشنهایتان بود بدون ذره ای چشم داشت ...
همانم که بیشترین زمان دوربین های فیلمبرداری عروسی های هم سن وسالهایم تصویر هنرمندی های من است ...
منم‌ همانی که بارها تمام داشته ام را برای رسیدن دو کبوتر عاشق تقدیم کردم
همانی که بدون چشم داشت برای هر کاری آماده بود ...
این رسمش نیست انصاف نیست منی که آنهمه خودم را برای تان حراج کردم
اینگونه تنهاوباشم‌ ...
نامردی کردین با منکه تمام سالها سکوت کردم وهیچ کدامتان ادای دین نکردید....
من در چه زمینه ای واز کدامتان کمتربودم که امروز شما را پدر وبعضی بالاترهم شده اید ومن محروم از زندگی
دلم از تمامتان گرفته وپراست ازشماهایی که نه رسم رفاقت بجا اوردیدونه انسانیت را من برای فرزندانتان خواهم گفت داستان این همه تنهاییم را که هیچوقت کسی در باورش نمیگنجید...

دلم خیلی گرفته
آرام جانم کجایی😔