پارت 52 رمان سفر عشق
#پارت_52 #رمان_سفر_عشق
با دست میزدم به سینه رسام که ول کنه ولی شدت بوسه رو بیشتر میکرد رسا هم با نگاه شیطونش نشسته بود و نظاره گر ما بود در آخر گازی از لب رسا گرفتم که به اندازه یه انگشت رفت عقب و گفت:ای جان
موقه حرف زدن چون فاصلمون کم بود لباش به لبام میخورد
من:بسه رسام بریم دیگه
رسام:کجا بسه من هنوز سیر نشدم
رسا:راس میگه زنداداش داداشم بزار خوب سیرشه
رسام برگشت سمت رسا و گفت:تو از کی اینجایی
رسا:از وقتی که زنداداش داره میگه ول کن
رسام چشم غره ای بهش رفت که رسا نیشش بسته شد
رسام:خب حالا به کسی نگی باز فضول
رسا:میگم
و دویید رفت
حرصی برگشتم سمت رسام که خندید و لپمو بوسید و گفت:حب قربونت برم بزار بگه
من:خب خجالت میکشم
محکم بغلم کرد و گفت:قربون خجالتت برم
با ناز لب زدم:خدانکنه
چسبوندم به دیوار و محکم لبمو بوسید و گفت:ده همین کارارو میکنی دیوونت میشم دیگه
با ناز:چیکار کردم مگه
رسام:الین بد میبینی ها میبرمت بالا نشونت میدم
اخم کردم و گفتم:فرصت طلب
رفتم سمت مامان اینا و نشستم رو مبل رسام با خنده اومد و کنارم نشست دستشو انداخت دور کمرو منو نشوند رو پاش با خجالت گفتم:زشته رسام
مامان:راحت باشین
رسام:پس من میتونم زنمو ببوسم
مامان:آزادی پسرم
رسام خاست ببوسه که
مامان:چه پرو
رسام خندید و محکم بغلم کرد
رسا با لیوان شربت اومد و گفت:مامان این رسام داشت یه کاری میکرد
رهام:چیکار
رسام:فضول خانوم خودم میگم
برگشت سمت مامان و رهام
رسام:زنمو میبوسیدم
مامان و رهام:woooooooooow
با خجالت سرمو رو شونه رسام گذاشتم
رسام:آخی جوجه ام خجالت کشید
مامان:خجالت نداره که
رهام:داداش من مجردم ازین کارا نکن دلم میخاد
رسام:برو زن بگیر
رهام:عه راس میگیا
برگشت سمت مامان و گفت:من زن میخام
رسا خندید و گفت:کی به تو زن میده
رهام:همه از خداشونم باشه دومادی مثل من گیرشون بیاد
مامان:از اون همه یکیو نام ببر
رهام:یه دختره تو رستوران ازم خاستگاری کرد
رسام زد زیر خنده ما هم خندیدیم که
رهام:چیه؟ چرا میخندین؟
رسا:خب داداش همونو میگرفتی
رسام بلند تر خندید
رهام چپ چپ به رسام نگاه کرد
رسام بعدازاینکه حندش تموم شد گفت:تو چی گفتی
رهام:گفتم میخام ادامه تحصیل بدم
رسام بازم زد زیرخنده
مامان:عه رسام
رسام با خنده:اشکال نداره داداش خودم برات زن میگیرم
رهام با خوشحالی:واقعا
مامان:رسام خان هروقت بچت دنیا اومد براش زن بگیر
رسام:چشم
رهام خوشحال شد
رسا:ولی بچه شما هم خوشگل میشه ها
رسام:پس چی مامانش خوشگل باباش خوشتیپ
مامان:قربون نوم برم
رسا:وا مامان بزا دنیا بیاد
مامان:من طاقت ندارم میخام زودتر ببینم نوم چه شکلی میشه
رسام:پس امشب به آرزوتون میرسین
با جیغ گفتم:رسااااام
رسام با خنده:جاااان
با دست میزدم به سینه رسام که ول کنه ولی شدت بوسه رو بیشتر میکرد رسا هم با نگاه شیطونش نشسته بود و نظاره گر ما بود در آخر گازی از لب رسا گرفتم که به اندازه یه انگشت رفت عقب و گفت:ای جان
موقه حرف زدن چون فاصلمون کم بود لباش به لبام میخورد
من:بسه رسام بریم دیگه
رسام:کجا بسه من هنوز سیر نشدم
رسا:راس میگه زنداداش داداشم بزار خوب سیرشه
رسام برگشت سمت رسا و گفت:تو از کی اینجایی
رسا:از وقتی که زنداداش داره میگه ول کن
رسام چشم غره ای بهش رفت که رسا نیشش بسته شد
رسام:خب حالا به کسی نگی باز فضول
رسا:میگم
و دویید رفت
حرصی برگشتم سمت رسام که خندید و لپمو بوسید و گفت:حب قربونت برم بزار بگه
من:خب خجالت میکشم
محکم بغلم کرد و گفت:قربون خجالتت برم
با ناز لب زدم:خدانکنه
چسبوندم به دیوار و محکم لبمو بوسید و گفت:ده همین کارارو میکنی دیوونت میشم دیگه
با ناز:چیکار کردم مگه
رسام:الین بد میبینی ها میبرمت بالا نشونت میدم
اخم کردم و گفتم:فرصت طلب
رفتم سمت مامان اینا و نشستم رو مبل رسام با خنده اومد و کنارم نشست دستشو انداخت دور کمرو منو نشوند رو پاش با خجالت گفتم:زشته رسام
مامان:راحت باشین
رسام:پس من میتونم زنمو ببوسم
مامان:آزادی پسرم
رسام خاست ببوسه که
مامان:چه پرو
رسام خندید و محکم بغلم کرد
رسا با لیوان شربت اومد و گفت:مامان این رسام داشت یه کاری میکرد
رهام:چیکار
رسام:فضول خانوم خودم میگم
برگشت سمت مامان و رهام
رسام:زنمو میبوسیدم
مامان و رهام:woooooooooow
با خجالت سرمو رو شونه رسام گذاشتم
رسام:آخی جوجه ام خجالت کشید
مامان:خجالت نداره که
رهام:داداش من مجردم ازین کارا نکن دلم میخاد
رسام:برو زن بگیر
رهام:عه راس میگیا
برگشت سمت مامان و گفت:من زن میخام
رسا خندید و گفت:کی به تو زن میده
رهام:همه از خداشونم باشه دومادی مثل من گیرشون بیاد
مامان:از اون همه یکیو نام ببر
رهام:یه دختره تو رستوران ازم خاستگاری کرد
رسام زد زیر خنده ما هم خندیدیم که
رهام:چیه؟ چرا میخندین؟
رسا:خب داداش همونو میگرفتی
رسام بلند تر خندید
رهام چپ چپ به رسام نگاه کرد
رسام بعدازاینکه حندش تموم شد گفت:تو چی گفتی
رهام:گفتم میخام ادامه تحصیل بدم
رسام بازم زد زیرخنده
مامان:عه رسام
رسام با خنده:اشکال نداره داداش خودم برات زن میگیرم
رهام با خوشحالی:واقعا
مامان:رسام خان هروقت بچت دنیا اومد براش زن بگیر
رسام:چشم
رهام خوشحال شد
رسا:ولی بچه شما هم خوشگل میشه ها
رسام:پس چی مامانش خوشگل باباش خوشتیپ
مامان:قربون نوم برم
رسا:وا مامان بزا دنیا بیاد
مامان:من طاقت ندارم میخام زودتر ببینم نوم چه شکلی میشه
رسام:پس امشب به آرزوتون میرسین
با جیغ گفتم:رسااااام
رسام با خنده:جاااان
۲۹.۵k
۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.