👤 | رسول مختاری پور |
👤 | #رسول_مختاری_پور |
"گرفتم دستهایت را" خیالی می شود گاهی ..
و جایت پیش من بدجور خالی می شود گاهی ..
نشستم بغض کردم ، شعر گفتم ، تازه فهمیدم ؛
غزل های نبودت هم چه عالی می شود گاهی ..
نوشتم آینه بعد از تو این را خوب می بیند ؛
که بی تو لهجه ی چشمم شمالی می شود گاهی ..
.
پس از تو هیچ دهقانی فداکاری نکرد و من ؛
نوشتم ای ملخ ها خشکسالی می شود گاهی ..
.
همیشه بارش باران ، نصیب باغ و جنگل نیست !
که اشکم قسمت گلهای قالی می شود گاهی ..
.
موفق می شوم بعد از تو خود را زنده بگذارم !
ولی مصراع قبلی هم سوالی می شود گاهی .. !
.
"گرفتم دستهایت را" خیالی می شود گاهی ..
و جایت پیش من بدجور خالی می شود گاهی ..
نشستم بغض کردم ، شعر گفتم ، تازه فهمیدم ؛
غزل های نبودت هم چه عالی می شود گاهی ..
نوشتم آینه بعد از تو این را خوب می بیند ؛
که بی تو لهجه ی چشمم شمالی می شود گاهی ..
.
پس از تو هیچ دهقانی فداکاری نکرد و من ؛
نوشتم ای ملخ ها خشکسالی می شود گاهی ..
.
همیشه بارش باران ، نصیب باغ و جنگل نیست !
که اشکم قسمت گلهای قالی می شود گاهی ..
.
موفق می شوم بعد از تو خود را زنده بگذارم !
ولی مصراع قبلی هم سوالی می شود گاهی .. !
.
۱.۲k
۱۱ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.