#تک_پارتی

امروز صبح با یونجون دعوا کرده بودی....
شب بود و داشت بارون میومد و صدای رعد و برق تو از صدای بلند میترسیدی

وقتای دیگه تو این شرایط یونجون بغلت میکرد و بهت دلداری میداد...... اما امشب مثل شبای دیگه نبود تو با یونجون دعوا کرده بودی..... توی افکارت بودی که با صدای بلند رعد و برق به خودت اومدی و جیغ خفیفی زدی خیلی میترسیدی
با خودت گفتی اگه یک لیوان اب بخوری خوب میشی
از اتاق رفتی بیرون داشتی به سمت اشپز خونه میرفتی که دیدی یونجون نشسته رو مبل و با گوشیش ور میره نگاهت رو ازش گرفتی
پارچ رو برداشتی و لیوان رو پر اب کردی لیوان رو برداشتی..... رعد برق زد و لیوان از دستت افتاد و جیغ بلندی زدی..... از ترس گوشات رو نگاه داشتی
یونجون با شنیدن صدات به سمت اشپز خونه اومد
با دیدنت که گوشات رو نگاه داشته بودی و داشتی گریه میکردی احساس عذاب پیدا کرد با اینکه میدونست میترسی اما بهت توجهی نمیکرد
_ا. ت یااااا..... خوبی؟؟؟ چیز نشد که؟؟؟؟
+یونجونا اااا.. من میتر... سم. هق.. هق...
_هیش اروم باش من اینجام
ببخشید ا. ت همش تقصیر منه ببخشید دیگه اشتی کنیم باشه
سرت رو اروم تکون دادی
براید استایل بغلت کرد و به سمت اتاق رفت
+لیوان چی؟؟
_فردا جمع میکنیم
بردت تو اتاق و گذاشتت رو تخت و دوباره بغلت کرد و موهات رو نوازش میکرد
بعد از چند دقیقه هردو به خواب رفتید
دیدگاه ها (۱۴)

بچه ها خودم رو کامل معرفی کنم؟؟؟؟؟

#سناریو

من رو تو یک جمله توصیف کنید🌚🌚

وایبی که دوستم بهم میده

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part:𝟭𝟱 ویوی جونگ‌کوک: سالن تاریک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط