قمر بنی هاشم علیه السلام
#سی_روز #سی_روزه #سی_روضه
#بزم_روضه ی چهارم
یا#حضرت_عباس_بن_علی_علیهالسلام
یا #ساقی_العطاشا_علیهالسلام
دم #افطار که #بی_تاب تر و #تشنه ترم
میشوم غرق #علمدار... عمو... آب... #حرم.
#ای_مشک
ای مشک، تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم، تو مرا یاری کن
#من_وعده_ی_آب_تو_به_اصغر_دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
ای مشک، نگاه کن به بالای سرم
زهرا است نشسته آبروداری کن
#ای_مشک_مریز_آبرویم
#بر_باد_مده_تو_آرزویم
ای مشک، اگر چه عرصه تنگ است
بی آب روم به خیمه ننگ است
سیراب ز آب خوشگواری
اما ز حرم خبر نداری
افلاک سبو گرفته سویم
بر خاک مریز آبرویم
آن دم که سکینه مشک آورد
با دیده ی پر ز اشک آورد
تا دیده ی من به دیده اش دوخت
از آتش آه هستی ام سوخت
#افسوس_که_من_گناه_کردم
#بر_آب_روان_نگاه_کردم
#هر_چند_که_آب_را_نخوردم
#کف_در_خنکای_آب_بردم
این دست ز تن بریده بادا
از حدقه برون دودیده بادا
#کفاره_ی_لمس_آب_این_است
#خوش_باد_که_عاشقی_چنین_است
یک مشک=یک عمو
تا میشود ز چشمه ی توحید جو گرفت
#از_دست_هر_کسی_که_نباید_سبو_گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس #این_فرات_بود_که_با_تو_وضو_گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه #کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود از سر تو آرزو گرفت
#خیلی_گران_تمام_شد این آب خواستن
#یک_مشک_از_قبیله_ی_ما_یک_عمو_گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمیشد که رو گرفت [#علی_اكبر_لطيفيان]
#چند_بیت_جنون #چند_خط_شعر
#بزم_روضه ی چهارم
یا#حضرت_عباس_بن_علی_علیهالسلام
یا #ساقی_العطاشا_علیهالسلام
دم #افطار که #بی_تاب تر و #تشنه ترم
میشوم غرق #علمدار... عمو... آب... #حرم.
#ای_مشک
ای مشک، تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم، تو مرا یاری کن
#من_وعده_ی_آب_تو_به_اصغر_دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
ای مشک، نگاه کن به بالای سرم
زهرا است نشسته آبروداری کن
#ای_مشک_مریز_آبرویم
#بر_باد_مده_تو_آرزویم
ای مشک، اگر چه عرصه تنگ است
بی آب روم به خیمه ننگ است
سیراب ز آب خوشگواری
اما ز حرم خبر نداری
افلاک سبو گرفته سویم
بر خاک مریز آبرویم
آن دم که سکینه مشک آورد
با دیده ی پر ز اشک آورد
تا دیده ی من به دیده اش دوخت
از آتش آه هستی ام سوخت
#افسوس_که_من_گناه_کردم
#بر_آب_روان_نگاه_کردم
#هر_چند_که_آب_را_نخوردم
#کف_در_خنکای_آب_بردم
این دست ز تن بریده بادا
از حدقه برون دودیده بادا
#کفاره_ی_لمس_آب_این_است
#خوش_باد_که_عاشقی_چنین_است
یک مشک=یک عمو
تا میشود ز چشمه ی توحید جو گرفت
#از_دست_هر_کسی_که_نباید_سبو_گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس #این_فرات_بود_که_با_تو_وضو_گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه #کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود از سر تو آرزو گرفت
#خیلی_گران_تمام_شد این آب خواستن
#یک_مشک_از_قبیله_ی_ما_یک_عمو_گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمیشد که رو گرفت [#علی_اكبر_لطيفيان]
#چند_بیت_جنون #چند_خط_شعر
۲.۹k
۱۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.