چویا از دازای هم ناراحته، هم دلتنگشه، هم تحسینش میکنهولی غرورش اجازه نمیده هیچکدوم رو به زبون بیاره.بااینحال وقتی همراه میجنگن… اون سکوت و اعتماد بینشون از هر اعترافی بلندتره:)