عاقلی بودم ک عشق

عاقلی بودم ک عشـق
آمد امانم راگـرفت

بنـدبنـد جسـم وجـان و
استخوانم راگـرفت

لال گشتم تا که عشق آمد
به ایوان دلم

درازای ایـن محبتـــ او
زبانـم راگـرفت
دیدگاه ها (۱)

من مرده‌ام؛در من هوای هیچ کس نیست… .‌‎‎‌‌‌

دیگر نمیگویم بماڹنمیگویم رهایم نڪڹنمیگویم دوستم داشتہ باش…عش...

وقتی فهمید میخوامش خندید و رفتالتماس و توی چشمام دید و رفتبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط