نمیدانم اشکال کار کجاستاو که رفته

نمیدانم اشکال کار کجاست،او که رفته....
ما پیِ چه میگردیم...؟
حالا بر فرض از عکس پروفایلمان هم چک کند،خب بکند،او که نیست...
حالا بر فرض توی این صفحات که تنها راه ارتباط بعد از جدایی است، متنی بلند بالا بنویسیم که از ندیدنت رو به مرگم،که دلتنگی امروز یا فردا جانم را میگیرد،خب بگیرد،او که نیست....
دنبال این میگردیم که از یک راهی خبر حال بدمان را بدهیم،خب اگر حالِ ما،خوب و بدش برایش مهم بود که دیگر نیازی به این تلاش ها نداشت،خودش میماند و دم به دقیقه حالمان را میپرسید...
اینکه پای عکس پر از غمت یک قلب قرمز بگذارد یا نگذارد،اینکه لست سین اش را برایت بردارد یا ندارد،یا هر چیزی مثل اینها،توفیری ندارد
او اگر ماندن کنارمان را میخواست،به جای عکس های معنی و منظور دار،عکس دوتایی میگذاشتیم.
این کارها فایده ای ندارد،به رحم آوردنِ دل است،بی ارزش است...
دیدگاه ها (۶)

گاهی دلت تنگ می شود...تنگِ تنگآنقدر تنگ که دیگر اسمش دل نیست...

دلــــت بگــیــره ولـــی دلــگــیــری نــکــنیشــــــاکی بشی...

پاییز جان؛مهرت که به ما نرسیدآبانت هم به غم گذشتدوست داریآذر...

ﻫﻨﮕﺎﻣے ﮐﻪ ﺩﻝ ﮐﺴـــے ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨے ﺻـﺪﺍے ﺷﮑﺴﺘﻨﺶ ﺭﺍﺑﻪ ﺧﺎﻃــ...

P. 8#فقط_یه_سوءتفاهم_بود«خیلی خب بزار درشو باز کنم... تو میت...

yek tarafe part : 1

پارت : ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط