🖤فیک مافیایی شب پارت22🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت22🖤
تهیونگ: کوک داشت به من نگاه میکرد
که یهو تیر خورد منم از محوطه عملیات بردمش بیرون..
رونا: حوصله ام سر رفته بود..
و یکم رفتم تو حیاط قدم بزنم یهو در باز شد
وماشین های کوک و افرادش اومدن..
داخل وقتی تهیونگ پیاده شد..
کوک روی کولش بود و ازش خون میرفت
تهیونگ چی شده..؟؟
تهیونگ بعدن بهت میگم برو دکتر خبر کن
رونا: باباشه...
راوی: کاخ کوک بزرگ بود و یک اتاق
عمل هم داشت دکتر کوک رو عمل کرد..
و سه روز بیهوش بود و این سه روزرونا
از کوک مراقبت میکرد و پانسمان هاشو
عوض میکرد...
و حتی یک لحظه هم از پیشش نرفت..
کوک: چشمامو باز کردم ولی دستم..
خیلی درد میکرد. و دیدم رونا بغلم خوابه
همینجوری که نگاهش میکردم..
تهیونگ اومد داخل.
تهیونگ: کوووک بهوش اومدی.؟
کوک: اروم رونا خوابه مگه چند ساعته که
بیهوشم..
تهیونگ: کوک داشت به من نگاه میکرد
که یهو تیر خورد منم از محوطه عملیات بردمش بیرون..
رونا: حوصله ام سر رفته بود..
و یکم رفتم تو حیاط قدم بزنم یهو در باز شد
وماشین های کوک و افرادش اومدن..
داخل وقتی تهیونگ پیاده شد..
کوک روی کولش بود و ازش خون میرفت
تهیونگ چی شده..؟؟
تهیونگ بعدن بهت میگم برو دکتر خبر کن
رونا: باباشه...
راوی: کاخ کوک بزرگ بود و یک اتاق
عمل هم داشت دکتر کوک رو عمل کرد..
و سه روز بیهوش بود و این سه روزرونا
از کوک مراقبت میکرد و پانسمان هاشو
عوض میکرد...
و حتی یک لحظه هم از پیشش نرفت..
کوک: چشمامو باز کردم ولی دستم..
خیلی درد میکرد. و دیدم رونا بغلم خوابه
همینجوری که نگاهش میکردم..
تهیونگ اومد داخل.
تهیونگ: کوووک بهوش اومدی.؟
کوک: اروم رونا خوابه مگه چند ساعته که
بیهوشم..
۴۰.۹k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.