داشتم برسی میکردم که صدا از کجاست یهو چشمام سیاهی رفت و ب

داشتم برسی میکردم که صدا از کجاست یهو چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم با احساس خارش خواستم بدنمو تکون بدم ولی نتونستم دست و پام بسته بودن سرمو یکمی چرخوندم که دیدم رینام رو صفحه یه کناریم بسته شده ولی انگار نه انگار داشت هفت پادشاهو خواب میدید خواستم داد بزنم تا بیدارش کنم اما با برقی که از طرف گردنم احساس کردم ساکت شدم انگار شوکره نمیخواست بزاره حرف بزنم به سقف خیره شدم با دیدن اون چیز خشکم زد یه ادم بود تنها چیزی که ازش معلوم بود موهاش بود اما انگار رو هوا بود درست میدیدم یا توهم بود؟ موهاش مثل همون درازه بود اسمش چی بود اها آره ران موهاش مثل اون بود ولی بلند تر حالتشم شبیه موهایه سانزو بود ولی نیش نداشت ممکنه که داداش ران باشه؟

رنا: ت... اخخخخخخ

امدم ازش سوالی کنم که دوباره بهم شوکر زد مثل کابوس بود همینطور تو سکوت میگذشت که صدایه در امد کوکو و اکاری بودن همراه یه پسره دیگه با موهایه بلوند مانند و یه سوختگی رویه صورتش به نظر مهربون بود خوب ولش برگردیم سره داستان
اکاری همراهشون بود اولش فکردم قراره اونم مثل ما ببندن ولی اینطور نبود اکاری خیلی راحت دست کوکو رو گرفته بود و بهش چسبیده بود اون جوجه خوب میدونست چه جوری به نفع خودش کار کنه

کوکو: گفتی اینا بهت پول نمیدادن؟

اکاری: اره ددی جونم تازه جدا از اون کلیم اذیتم میکردن همش میخواستن منو بزنن

کوکو: عیب نداره تو دیگه پیشه منی امشبم قراره کلی خوش بگذرونیم

با اون نیشخند بزرگش قشنگ منظورش رو فهمیدم اکاریم فهمیده بود ولی بیشتر خودشو به اون چسبوند و با نوازش سره کوکو مواجه شد

کوکو: اگه امشب دختر خوبی باشی و حرفه ای عمل کنی پول خوبی گیرت میاد