part : 2

ویو جونگ کوک
اینو گفت و رفت که .. اون پسره که از پشت بغلش کرده بود گفت

رایان : هوم ..! قیافت آشناست ...!

کوک : ا.ام ... ن.نه سوء تفاهوم شده ..

رایان : آهااااا .. فهمیدم تو .. کیوت بانی آرمی ها هستی ... جئون جونگ کوک

کو‌ک : هووووف ... چه غلطی کردم اومدم این مسابقه رو ببینمااااا ...! آره .. من کوکم ....‌!

رایان : می دونستم ....! دوست دختر من طرفدارته ... بزار صداش کنم ....!

کوک : ولی وقتی از پشت بغلش کرده بودی که خیلی پرو بازی در آورد ...! و حتی منو نشناخت ....!

رایان : چ.چی ... واای .. اون یوکیه خواهرم ....! بزار الان دوست دخترمو صدا می کنم ‌‌.... داااایییینننناااااا ( داینا رو با عربده گفت )

داینا : چته رایان ..؟ عه .. جونگ کوک ( تعجب )

کوک : حیح .. آره .. ( امضاء داد )

داشتم می رفتم خونم که .......

خماری

بچه ها ببخشید کم شد ... غروب جبران می کنم
دیدگاه ها (۱۳)

تو کامنتا بگید ❣️💫

ریکوی شما ... من ❣️☝️ 🥺

part : 1

جججررر ... 😅✌️

ضربه ای از عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط