بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بمیرم
دشوار بود مردنو روی تو ندیدم بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود را در بستر اشک افتمو ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بودم ای دوست وفادار تو بودم بگذار بدان گونه وفادار بمیر م
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بمیرم
دشوار بود مردنو روی تو ندیدم بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود را در بستر اشک افتمو ناچار بمیرم
در حسرت دیدار تو بمیرم
دشوار بود مردنو روی تو ندیدم بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود را در بستر اشک افتمو ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بودم ای دوست وفادار تو بودم بگذار بدان گونه وفادار بمیر م
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بمیرم
دشوار بود مردنو روی تو ندیدم بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود را در بستر اشک افتمو ناچار بمیرم
۳.۴k
۱۶ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.