پارت اخر
گایز مرسی از حمایتاتون
.......
رفتم سمت خونه و در رو باز کردم از پنجره نگاه کردم ببینم رفت ک رفت دیه(ن تورو خدا میخواستی نره🙄🤲)
خیالم راحت شد(ن پَ میخواستی نگران شی)
رفتم و ی دوش گرفتم اومدم بیرون
و ب سایز شوگا(منحرف نشید کمرو سر و اینجور چیزا توبه توبه استغفرالله 🙄🤲)
گفتم ی طرح بزنم ببینیم چی میشع
بعد از ۱:۳۶ تموم شد ب طرح نگا کردم گشنگ شدع بود نایس(اسلاید دو)
طرحم ک تموم شد خوابیدم صبح با صدای الارم از خواب نازم بیدار شدم
دست و صورتم رو شستم
و ی لباس پوشیدم (اسلاید 3)
رفتم ی لقمه گذاشتم توی دهنم ک یهو صدای بوق ماشین اومد
فهمیدم شوگاس
ک بعد از ۱۰ ثانیه صدای درزدن اومد(چ سریع)
رفتم درو باز کردم شوگا بود گف
شوگا:حاضری؟
یونهی:ارع
شوگا:خب پس بریم
یونهی:اکی
و رفتیم رسیدیم ب کمپانی
پیادع شدم رفتم توی اتاق خیاطیم اول طرح رو ب شوگا نشون دادم و بعد رنگش کردم(رنگ زدش اسلاید 4)
شوگا: ت توی کشیدن نقاشی خیلی استعداد داریا واوو
یونهی:اینکع چیزیع نیس
شوگا: ناموصاااا
یونهی:ارع
شوگا:دختر ت خیلی صدات خوبع چرا ایدل نشدی
یونهی:خدم سبک رپ رو دوس دارم
شوگا:میشع برام ی رپ بخونی
یونهی:چند تا کلمه و چند ثانیه بگو
شوگا:۴۰ توی ۸ ثانیه چطورع؟
یونهی:(و بعد شروع کرد ب رپ کردن اما ۴۰ تا رو توی ۵ ثانیه تموم کرد)
شوگا:واووووووو دخترررررررررر
یونهی:هوم؟
شوگا:ت مهشرییی
یونهی:اوم(خودش میدونع کیه جوابمو اینجوری میدع😐)
داشتم کارای لازم خیاطی رو میکردم ک دیدم ساعت کاری تموم شد
شوگا:یونهی بیا بریم دیگع
یونهی:باشع
کیفمو گوشیمو برداشتم ولییی در قفل شدع بود شوگا سعی کرد ی پسرا زنگ بزنع ولی گوشی همشون خاموش بود
یونهی:ن...نمی..تونیم..ب...بریم
شوگا:اشکال ندارع کوک پیام داد فردا ب دادتون میرسیم
یونهی:اها هوم
شوگا:خوشحالی ن
یونهی:واا چرا خشحال باشم؟
شوگا:ی شب کنار بایست دیع
یونهی:اها شاید ولی خب تپس اسن شرایط ن نیسم
شوگا:ازت خوشم میاد جوجه جون
یونهی:یاااا من جوجه نیسمم
شوگا:باشع پس خوروسی
شوگا ویو
یهو دیدم ب طرز فوق کیوتی پوزک کردهههه
وایییی انگار الان قلبم از حدقه میزنع بیرون
شوگا:یونهی دخترررر
یونهی:خا ت بهم میگفتی جوجه و خوروس خااا
شوگا:دیگع نمیگم
یونهی:افرین بوی خوبی هستی(بوی یعنی پسر)
شوگا:ولی من bad boy هستم بله
یونهی:خوابم میاد
شوگا:مبل تخت هم میشع وایسا
ک بعد شوگا مبل رو تبدیل ب تخت کرد
بعد هردوتاشون رفتن روی تخت
تا جایی ک تونستم از شوگا فاصله گرفتم
صبح با صدای کسی از خواب پریدم شوگا بود و منم توی بغلش داشت چی میگفت
شوگا:اقای بنگ شی هیوک شما خیلی شبیه سیب زمینی هستید خا نتوسنتم دیگع نگه دارم .....واییی هولیی جونم سگ خوشملممو بابا فداشه
یونهی:خدا نکنه
ک یهو شوگا از خواب پرید
شوگا: ببخشید خواب بودم
یونهی:اوم
ک بعد صدای در اومد و پسرا(جین نامجون کوک جیمین جی هوپ تهیونگ اومدن) خوب شد توی بغل هم نبودیم
من سریع کیفم رو برداشتم و رفتم
جونکوک:اوهه هیونگ دیشب چطور بود چنتا بچه دارین؟😈😈
جین:داشتین کارای خاک برسری میکردین 😈
شوگا:ن بابا
تهیونگ:وایی ولی یونهی خیلی شبیه شوگاس ن ؟
(قیافه ی یونهی اسلاید 5)
نامجون:هیونگ راس میگعااا
شوگا: بلخره خب ب کتفم
1 ماه بعد
توی این یک ماه متوجه شدم ک ب یونهی علاقه مند شدم
بهش اعتراف میکنم
یونهی ویو
رفتم و قهوه گرفتم داشتم میخوردم ک شوگا اومد قلبم داشت تند تند میزد اههه
ک یهو اومد نزدیک نزدیک تر و یهو لبامو بوسید وحشیانه مک میزد
ک بعد از ۱۰ مین ازهم جدا شدیم (حاجیییییییییی ناموصاااا)
شوگا: یونهی من دوست دارم ن ن من عاشقتم
بهت فرست میدم فک کنی من میرم تا ازم عکس بگیرن
بعد از اینک یونگی رفت رفتم روی ی صندلی نشستم و فکر کردم ویو فکر یونهی
یعنی اگع باهو باشیم شغلش ک خیلی براش زحمت کشیدع ب باد میرع اههههه
بعد از ۲۰ مین شوگا اومد
ک یهو سری رو توی گردنم حس کردم از دستایی ک دورم حلقه شدع بود فهمیدم ک شوگاس
گفت
شوگا:فکر کردی
یونهی:خب اگع با من باشی کارتو از دست میدی
شوگا:جواب سوالمو بدع پیشی
یونهی:من از خدامه با ت باشم
ک یهو شوگا ا.ت رو بلند میکنع و میچرخوندش بعد میزارع زمین دستشو میکشع با خودش میبرع ب سالن
و میگع
شوگا:دوستان میخوام ی موضوعی رو ب همتون اطلاع بدم
من و یونهی همو دوس داریم و میخوایم ازدواج کنیم
کسایی ک خودشون میدونن کین نمیتونن مانع بشن(منظورش پی دی نیمه)
ک ابمیوه ای ک دستش بود میپرع توی گلوش
پی دی نیم:واقعننن
شوگا:ارععع
و ب خوبی و خوشی زندگی کردن
خوشت اومد دل بندم؟🤞🏻🙂
.......
رفتم سمت خونه و در رو باز کردم از پنجره نگاه کردم ببینم رفت ک رفت دیه(ن تورو خدا میخواستی نره🙄🤲)
خیالم راحت شد(ن پَ میخواستی نگران شی)
رفتم و ی دوش گرفتم اومدم بیرون
و ب سایز شوگا(منحرف نشید کمرو سر و اینجور چیزا توبه توبه استغفرالله 🙄🤲)
گفتم ی طرح بزنم ببینیم چی میشع
بعد از ۱:۳۶ تموم شد ب طرح نگا کردم گشنگ شدع بود نایس(اسلاید دو)
طرحم ک تموم شد خوابیدم صبح با صدای الارم از خواب نازم بیدار شدم
دست و صورتم رو شستم
و ی لباس پوشیدم (اسلاید 3)
رفتم ی لقمه گذاشتم توی دهنم ک یهو صدای بوق ماشین اومد
فهمیدم شوگاس
ک بعد از ۱۰ ثانیه صدای درزدن اومد(چ سریع)
رفتم درو باز کردم شوگا بود گف
شوگا:حاضری؟
یونهی:ارع
شوگا:خب پس بریم
یونهی:اکی
و رفتیم رسیدیم ب کمپانی
پیادع شدم رفتم توی اتاق خیاطیم اول طرح رو ب شوگا نشون دادم و بعد رنگش کردم(رنگ زدش اسلاید 4)
شوگا: ت توی کشیدن نقاشی خیلی استعداد داریا واوو
یونهی:اینکع چیزیع نیس
شوگا: ناموصاااا
یونهی:ارع
شوگا:دختر ت خیلی صدات خوبع چرا ایدل نشدی
یونهی:خدم سبک رپ رو دوس دارم
شوگا:میشع برام ی رپ بخونی
یونهی:چند تا کلمه و چند ثانیه بگو
شوگا:۴۰ توی ۸ ثانیه چطورع؟
یونهی:(و بعد شروع کرد ب رپ کردن اما ۴۰ تا رو توی ۵ ثانیه تموم کرد)
شوگا:واووووووو دخترررررررررر
یونهی:هوم؟
شوگا:ت مهشرییی
یونهی:اوم(خودش میدونع کیه جوابمو اینجوری میدع😐)
داشتم کارای لازم خیاطی رو میکردم ک دیدم ساعت کاری تموم شد
شوگا:یونهی بیا بریم دیگع
یونهی:باشع
کیفمو گوشیمو برداشتم ولییی در قفل شدع بود شوگا سعی کرد ی پسرا زنگ بزنع ولی گوشی همشون خاموش بود
یونهی:ن...نمی..تونیم..ب...بریم
شوگا:اشکال ندارع کوک پیام داد فردا ب دادتون میرسیم
یونهی:اها هوم
شوگا:خوشحالی ن
یونهی:واا چرا خشحال باشم؟
شوگا:ی شب کنار بایست دیع
یونهی:اها شاید ولی خب تپس اسن شرایط ن نیسم
شوگا:ازت خوشم میاد جوجه جون
یونهی:یاااا من جوجه نیسمم
شوگا:باشع پس خوروسی
شوگا ویو
یهو دیدم ب طرز فوق کیوتی پوزک کردهههه
وایییی انگار الان قلبم از حدقه میزنع بیرون
شوگا:یونهی دخترررر
یونهی:خا ت بهم میگفتی جوجه و خوروس خااا
شوگا:دیگع نمیگم
یونهی:افرین بوی خوبی هستی(بوی یعنی پسر)
شوگا:ولی من bad boy هستم بله
یونهی:خوابم میاد
شوگا:مبل تخت هم میشع وایسا
ک بعد شوگا مبل رو تبدیل ب تخت کرد
بعد هردوتاشون رفتن روی تخت
تا جایی ک تونستم از شوگا فاصله گرفتم
صبح با صدای کسی از خواب پریدم شوگا بود و منم توی بغلش داشت چی میگفت
شوگا:اقای بنگ شی هیوک شما خیلی شبیه سیب زمینی هستید خا نتوسنتم دیگع نگه دارم .....واییی هولیی جونم سگ خوشملممو بابا فداشه
یونهی:خدا نکنه
ک یهو شوگا از خواب پرید
شوگا: ببخشید خواب بودم
یونهی:اوم
ک بعد صدای در اومد و پسرا(جین نامجون کوک جیمین جی هوپ تهیونگ اومدن) خوب شد توی بغل هم نبودیم
من سریع کیفم رو برداشتم و رفتم
جونکوک:اوهه هیونگ دیشب چطور بود چنتا بچه دارین؟😈😈
جین:داشتین کارای خاک برسری میکردین 😈
شوگا:ن بابا
تهیونگ:وایی ولی یونهی خیلی شبیه شوگاس ن ؟
(قیافه ی یونهی اسلاید 5)
نامجون:هیونگ راس میگعااا
شوگا: بلخره خب ب کتفم
1 ماه بعد
توی این یک ماه متوجه شدم ک ب یونهی علاقه مند شدم
بهش اعتراف میکنم
یونهی ویو
رفتم و قهوه گرفتم داشتم میخوردم ک شوگا اومد قلبم داشت تند تند میزد اههه
ک یهو اومد نزدیک نزدیک تر و یهو لبامو بوسید وحشیانه مک میزد
ک بعد از ۱۰ مین ازهم جدا شدیم (حاجیییییییییی ناموصاااا)
شوگا: یونهی من دوست دارم ن ن من عاشقتم
بهت فرست میدم فک کنی من میرم تا ازم عکس بگیرن
بعد از اینک یونگی رفت رفتم روی ی صندلی نشستم و فکر کردم ویو فکر یونهی
یعنی اگع باهو باشیم شغلش ک خیلی براش زحمت کشیدع ب باد میرع اههههه
بعد از ۲۰ مین شوگا اومد
ک یهو سری رو توی گردنم حس کردم از دستایی ک دورم حلقه شدع بود فهمیدم ک شوگاس
گفت
شوگا:فکر کردی
یونهی:خب اگع با من باشی کارتو از دست میدی
شوگا:جواب سوالمو بدع پیشی
یونهی:من از خدامه با ت باشم
ک یهو شوگا ا.ت رو بلند میکنع و میچرخوندش بعد میزارع زمین دستشو میکشع با خودش میبرع ب سالن
و میگع
شوگا:دوستان میخوام ی موضوعی رو ب همتون اطلاع بدم
من و یونهی همو دوس داریم و میخوایم ازدواج کنیم
کسایی ک خودشون میدونن کین نمیتونن مانع بشن(منظورش پی دی نیمه)
ک ابمیوه ای ک دستش بود میپرع توی گلوش
پی دی نیم:واقعننن
شوگا:ارععع
و ب خوبی و خوشی زندگی کردن
خوشت اومد دل بندم؟🤞🏻🙂
۸.۳k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.