شب خونین
خوب دوستان قبل شروع داستان بگم تویه این داستان دو شخصیت اصلیمون اسم ندارن این داستان عاشقانه نیست ولی یکی زنه و یکی مرد اگه پیشنهادیم داشتین بگین
علامت زن = ♡
علامت مرد =☆
ویو: ♡
بعد خفه کردن مقتول بعدم به ساعت خیره شدم چهار صبح بود انقدر ضعیف بود که حتی به چاقو نیازم نداشتم شدم تصمیم گرفتم بدون انجام کاری برم برم اصلا حواسم به دست هام نبود که خونین با خودم گفتم خونش که خشک شده و نمیچکه کسیم بیرون نیس پس همونطوری که بودم چاقو رو تو کیف گذاشتم و از خونه زدم بیرون وسطایه راه بودم و از مسیر لذت میبردم و همینطور داشتم به معموریت بعدم فکر میکردم درسته من تو یه سازمانه H.O.D که مخففه head of death یعنی سر انجام مرگه کار میکنم به عنوان یکی از کار کنان خوبشون حقوق بالایی داشتم من با هیچ کدوم از اعضایه اصلی ارطباتی نداشتم تنها ارطباتم با یک گوشی بود که مشخصات برام ارسال میشد و هر بار خط عوض میشد منم بابت پول خوبش بدون هیچ مخالفتی کارمو انجام میدادم معموریت بعدیم یک هفته دیگه بود داشتم میرفتم که مرد ظاهرا بلندیو دیدم که با یه جعبه رد شد بدون توجه مثل خودش رد شدم اما چیزی در اون توجهمو جلب کرد اون بایه خونه رویه بدنش انگار اونم مثل من بود همه چیز عادی پیش رفت و رسیدم خونه دست و جواهراتمو شستم و به تخت رفتم
ویو: ☆
زمان: بعد مرگ مقتول
طبق معمول یه کار کسل کننده یه دیگه مثل عادت هایه همیشم یه نوشته رو جسد گذاشتم که نوشته کار من بود بدو بیا خوش بگذرونیم با چند تا شکلکه خنده دار راستی من ☆ و دوازده ساله که مشغول این کارم شاید فکر کنید چه قدر سنم زیاده اما نه من از بچه گی وارد این کار شدم من علاقه یه شدیدی به این کار دارم من تویه سازمانه S.D کار میکنم که مخفف sweet death یعنی مرگ شیرین کار میکنم داشتم از خونه برمیگشتم که از خانومی رو دیدم دستاش خونی بود اما یه مشکل بود اون از دشمنانم بود طبق معمول بلید میکشتمش اما بیخیالش شدم و به خونه رفتم...
علامت زن = ♡
علامت مرد =☆
ویو: ♡
بعد خفه کردن مقتول بعدم به ساعت خیره شدم چهار صبح بود انقدر ضعیف بود که حتی به چاقو نیازم نداشتم شدم تصمیم گرفتم بدون انجام کاری برم برم اصلا حواسم به دست هام نبود که خونین با خودم گفتم خونش که خشک شده و نمیچکه کسیم بیرون نیس پس همونطوری که بودم چاقو رو تو کیف گذاشتم و از خونه زدم بیرون وسطایه راه بودم و از مسیر لذت میبردم و همینطور داشتم به معموریت بعدم فکر میکردم درسته من تو یه سازمانه H.O.D که مخففه head of death یعنی سر انجام مرگه کار میکنم به عنوان یکی از کار کنان خوبشون حقوق بالایی داشتم من با هیچ کدوم از اعضایه اصلی ارطباتی نداشتم تنها ارطباتم با یک گوشی بود که مشخصات برام ارسال میشد و هر بار خط عوض میشد منم بابت پول خوبش بدون هیچ مخالفتی کارمو انجام میدادم معموریت بعدیم یک هفته دیگه بود داشتم میرفتم که مرد ظاهرا بلندیو دیدم که با یه جعبه رد شد بدون توجه مثل خودش رد شدم اما چیزی در اون توجهمو جلب کرد اون بایه خونه رویه بدنش انگار اونم مثل من بود همه چیز عادی پیش رفت و رسیدم خونه دست و جواهراتمو شستم و به تخت رفتم
ویو: ☆
زمان: بعد مرگ مقتول
طبق معمول یه کار کسل کننده یه دیگه مثل عادت هایه همیشم یه نوشته رو جسد گذاشتم که نوشته کار من بود بدو بیا خوش بگذرونیم با چند تا شکلکه خنده دار راستی من ☆ و دوازده ساله که مشغول این کارم شاید فکر کنید چه قدر سنم زیاده اما نه من از بچه گی وارد این کار شدم من علاقه یه شدیدی به این کار دارم من تویه سازمانه S.D کار میکنم که مخفف sweet death یعنی مرگ شیرین کار میکنم داشتم از خونه برمیگشتم که از خانومی رو دیدم دستاش خونی بود اما یه مشکل بود اون از دشمنانم بود طبق معمول بلید میکشتمش اما بیخیالش شدم و به خونه رفتم...
۲.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.