رمان : بی اوا ( بی آواز )
رمان : بی اوا ( بی آواز )
پارت 2
: مبلغ بیشتری مد نظرتونه؟ می تونم تا پنجاه تومنم ببرمش بالا
اوا بهت زده حرفشو قطع کرد : نه نه.
منظورم اینه این مبلغ واسه مدیر برنامه بودن
خیلی زیاده
درسته آقای ملکی خیلی معروفن
ولی بازم این مقدار یکم زیادی نیست!!
می تونید ازش پسش بربیاید؟
من با کمترم می تونم کار کنم
فقط نمی خوام وسط کار مشکل و بحثی پیش
بیاد
سامین نفس راحتی کشید: فک کنم خدا تورو از بهشت واسم فرستاده
زیاده چی خانم مجیدی خیلیم اندازس
این خرس گنده انقد درامد داره که این چیزا به چشمش نمیاد تو نگران جیبش نباش
تو رزومت نوشته بودی به چهار زبان مسلطی درسته؟
اوا : بله بجز فارسی ،انگلیسی،ترکی استانبولی
عربی وآلمانی
سامین : واااو خیلی زیادن !!
من تو همین فارسی خودمون موندم نخبه بودی
تو دانشگاه؟؟؟
اوا تلخ خندید : دانشگاه نرفتم..
سامین اروم تر ادامه داد : خوب کردی
والا آدم کار یاد بگیره خیلی بهتر از اینه که وقت
شو تو دانشگاه حروم کنه
پنج تا زبون چیزی نیست که هر کسی بتونه یاد
بگیره.....
اوا خوشحال سرشو تکون داد : ممنون
اوا با تعجب به زمین فوتبال و باشگاه بزرگی که
کنارش بود نگا کرد
سامین با خنده قدماشو بلند کرد
: مرتیکه خرپول اولین چیزیه که تو سر آدم میاد
مگه نه؟
اوا لبشو گاز گرفت تا خنده شو کنترل کنه.
مشخص بود زیاد از خونه بیرون نمیره
پارت 2
: مبلغ بیشتری مد نظرتونه؟ می تونم تا پنجاه تومنم ببرمش بالا
اوا بهت زده حرفشو قطع کرد : نه نه.
منظورم اینه این مبلغ واسه مدیر برنامه بودن
خیلی زیاده
درسته آقای ملکی خیلی معروفن
ولی بازم این مقدار یکم زیادی نیست!!
می تونید ازش پسش بربیاید؟
من با کمترم می تونم کار کنم
فقط نمی خوام وسط کار مشکل و بحثی پیش
بیاد
سامین نفس راحتی کشید: فک کنم خدا تورو از بهشت واسم فرستاده
زیاده چی خانم مجیدی خیلیم اندازس
این خرس گنده انقد درامد داره که این چیزا به چشمش نمیاد تو نگران جیبش نباش
تو رزومت نوشته بودی به چهار زبان مسلطی درسته؟
اوا : بله بجز فارسی ،انگلیسی،ترکی استانبولی
عربی وآلمانی
سامین : واااو خیلی زیادن !!
من تو همین فارسی خودمون موندم نخبه بودی
تو دانشگاه؟؟؟
اوا تلخ خندید : دانشگاه نرفتم..
سامین اروم تر ادامه داد : خوب کردی
والا آدم کار یاد بگیره خیلی بهتر از اینه که وقت
شو تو دانشگاه حروم کنه
پنج تا زبون چیزی نیست که هر کسی بتونه یاد
بگیره.....
اوا خوشحال سرشو تکون داد : ممنون
اوا با تعجب به زمین فوتبال و باشگاه بزرگی که
کنارش بود نگا کرد
سامین با خنده قدماشو بلند کرد
: مرتیکه خرپول اولین چیزیه که تو سر آدم میاد
مگه نه؟
اوا لبشو گاز گرفت تا خنده شو کنترل کنه.
مشخص بود زیاد از خونه بیرون نمیره
۲.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.