دیدم ...بابام ..اومده
دیدم ...بابام ..اومده
ا.ت:چرا اومدی اینجا ؟....
پ ا.ت:خواستم بیام به دخترم سر بزنم
-فک کردی نمیشناسمت.....کارتو بگو
&خوب.....کیم پیدات کرده
+میدونم
&چرا انقدر ریلکسی؟
-چیکار کنم ....بیام قر بدم ...یرو بابا
&اگه بیا اینجا کلا به فنا میریم
-هه ....تو منو نمیشناسی ....خودم حلش کردم
خیلی زر زر کرد که حرفش رسید به مامانم...منم نتونستم تحمل کنم گفتم:خفه میشی یا نه.....تو ...تو همون کسی بودی که باعث مرگ مامانم بودی(ا.ت وقتی عصبی میشه دستاش میلرزه )
آینه دم دستم بود ....بزرگ بود....ورش داشتم محکم زدمش زمین جوری که خاکشیر شد
&ا.ت چه غلطی کردی؟
-برو گمشو ......یه غلطی کردم ...به تو چه .....برو پیش همون هرزه(با داد)
بلند شد رفت ولی گفت:از من گفتن بود ...خودمونو با فنا ندی....اگه بدی ...واقعا برات متاسفم
نشستم رو زمین شروع کردم به گریه کردن
به خودم گفتم:ا.ت آروم.....تو قوی هستی
موقع جمع کردن شیشه ها دستامو بردیم ....پامم زخمی شد
+تف توش
هالا بعد کلی چسب باند بازی....رفتم خوابیدم
(صبح.....تهیونگ)
داشتم صبحانه میخوردم....ولی ذهنم بد درگیر بود .....باورم نمیشد ....همون دختری که تو بغلم گریه کرد تا خودشو خالی کنه و جلو رونا کم آورده بود ....رئیس باند مافیا باشه.....مونده بودم توش که با صدای زنگ گوشییم به خودم اومدم ...دیدم نامجونه
+بله هیونگ؟
٪عا تهیونگ...از ا.ت خبر نداری؟آخه قرار بود زود بیاد ...
+نع.....یعنی هنوز نیومده
٪نع ....آخه دیروز بردی خونه خودت گفتم شاید
نزاشتم حرفشو ادامه بده گفتم:خودم حلش میکنم
اگه جونگ کوک آدرسشو گرفتم رفتم جلو دره خونش
زنگ زدم ....(ا.ت)
از دست شویی اومدم بیرون...نمیدونم کدوم پدصگی بود هعی زنگ میزد
با همون لباس خواب رفتم درو باز کردم که تهیونگ رو دیدم ...پشمام ریخت
-تو...تو اینجا چی...چی کار میکنی؟
+عا...م....استاد کیم نامجون دنبالت بود...اومد ببنم خوبی یا نع؟
منم که خشکم زده بود .....ولی نمیدونم چبشد بهش گفتم بیاد تو کارش دارم
+عا خو کارت چیه؟
-عام راجبه دیروز ....عا به خاطر بی محلی که کردم ببخشید و اون کار تو....خوب
+عا و....واقعا ببخشید مست بودم ...ندونستم چیکار کردم (بله بله پد صگ👍🗿)
آروم گفتم :عیبی نداره ....خوشم اومده بود🤭
تهیونگ شنید یه پوز خندی زد .....بهم گفت:عه ......پس میخای بارم و از اون بیشتر امتحان کنی
عین چی سرخ شدم....ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم.....باهاش کیس رفتم....مک زدمو....
حس گرمی رو پام حس کردم ....دیدم دستاش رو پامه.....عین چی در رفتم تو اتاقم ....تااااااا شنیدم
دیه شرایط نداریم .....پدصگا.....
ا.ت:چرا اومدی اینجا ؟....
پ ا.ت:خواستم بیام به دخترم سر بزنم
-فک کردی نمیشناسمت.....کارتو بگو
&خوب.....کیم پیدات کرده
+میدونم
&چرا انقدر ریلکسی؟
-چیکار کنم ....بیام قر بدم ...یرو بابا
&اگه بیا اینجا کلا به فنا میریم
-هه ....تو منو نمیشناسی ....خودم حلش کردم
خیلی زر زر کرد که حرفش رسید به مامانم...منم نتونستم تحمل کنم گفتم:خفه میشی یا نه.....تو ...تو همون کسی بودی که باعث مرگ مامانم بودی(ا.ت وقتی عصبی میشه دستاش میلرزه )
آینه دم دستم بود ....بزرگ بود....ورش داشتم محکم زدمش زمین جوری که خاکشیر شد
&ا.ت چه غلطی کردی؟
-برو گمشو ......یه غلطی کردم ...به تو چه .....برو پیش همون هرزه(با داد)
بلند شد رفت ولی گفت:از من گفتن بود ...خودمونو با فنا ندی....اگه بدی ...واقعا برات متاسفم
نشستم رو زمین شروع کردم به گریه کردن
به خودم گفتم:ا.ت آروم.....تو قوی هستی
موقع جمع کردن شیشه ها دستامو بردیم ....پامم زخمی شد
+تف توش
هالا بعد کلی چسب باند بازی....رفتم خوابیدم
(صبح.....تهیونگ)
داشتم صبحانه میخوردم....ولی ذهنم بد درگیر بود .....باورم نمیشد ....همون دختری که تو بغلم گریه کرد تا خودشو خالی کنه و جلو رونا کم آورده بود ....رئیس باند مافیا باشه.....مونده بودم توش که با صدای زنگ گوشییم به خودم اومدم ...دیدم نامجونه
+بله هیونگ؟
٪عا تهیونگ...از ا.ت خبر نداری؟آخه قرار بود زود بیاد ...
+نع.....یعنی هنوز نیومده
٪نع ....آخه دیروز بردی خونه خودت گفتم شاید
نزاشتم حرفشو ادامه بده گفتم:خودم حلش میکنم
اگه جونگ کوک آدرسشو گرفتم رفتم جلو دره خونش
زنگ زدم ....(ا.ت)
از دست شویی اومدم بیرون...نمیدونم کدوم پدصگی بود هعی زنگ میزد
با همون لباس خواب رفتم درو باز کردم که تهیونگ رو دیدم ...پشمام ریخت
-تو...تو اینجا چی...چی کار میکنی؟
+عا...م....استاد کیم نامجون دنبالت بود...اومد ببنم خوبی یا نع؟
منم که خشکم زده بود .....ولی نمیدونم چبشد بهش گفتم بیاد تو کارش دارم
+عا خو کارت چیه؟
-عام راجبه دیروز ....عا به خاطر بی محلی که کردم ببخشید و اون کار تو....خوب
+عا و....واقعا ببخشید مست بودم ...ندونستم چیکار کردم (بله بله پد صگ👍🗿)
آروم گفتم :عیبی نداره ....خوشم اومده بود🤭
تهیونگ شنید یه پوز خندی زد .....بهم گفت:عه ......پس میخای بارم و از اون بیشتر امتحان کنی
عین چی سرخ شدم....ولی نتونستم جلو خودمو بگیرم.....باهاش کیس رفتم....مک زدمو....
حس گرمی رو پام حس کردم ....دیدم دستاش رو پامه.....عین چی در رفتم تو اتاقم ....تااااااا شنیدم
دیه شرایط نداریم .....پدصگا.....
۹.۸k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.