صادقانه دل سپردم سرنوشتم شوم شد

صادقانه دل سپردم .... سرنوشتم شوم شد
قلب من با رفتنت از عشق هم ؛ محروم شد

دل که درزندان چشمانت دقایق می شمرد
عاقبت حکمش رسید از دوریت محکوم شد

من تظاهر می کنم خوبم ولی دردی عجیب
جا گرفت درسینه ام یکباره دل مسموم شد

فارغ از خود بودنم ..در گیرودارزندگی
قلب من بازیچه ی .. دستت مثال موم شد

ظلم چشمانت نصیبم شد دراین بازی ِ تلخ
سهم من تنها نشستن با دلی مظلوم شد

عشق با تلخی خود درقلب من جا ماندَست
رفتی و دل را شکستن عادتی مرسوم شد
دیدگاه ها (۵)

پدر که نداشته باشیهیچکس نمیفهمه تو دنیا چی بهت میگذرهپدر که ...

گوش هایم را می گیرم! چشم هایم را می بندم! زبانم را گاز می گی...

شعریست در دلمشعری که لفظ نیست، هوس نیست، ناله نیستشعری که آت...

واقعا چی میشه این همه پول خدا داند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط