(p7)
ا.ت ویو:
چشم ما مو باز کردم یا خدا این کیه
+(جیغ)
_هو چته جیغ میزنی
+مثل جن توی صورت آدم می خوب بعد میخوای جیغ نزنم
_پاشو رسیدیم
+ باش برو اونور
¤ تهیونگ از در شاگرد رفته بود تو.... ا.ت پیاده با به همه سلام کرد و از مامانش پرسید که اتاقش کجاست......بعد رفتن به اتاقش حموم کرد و رفت روی تختش ....
ا.ت ویو:
اخیشششش....بعد ی شب طولانی بای دیونه( که خودتی😊) راحت شدم ....
_به کی گفتی دیونه
+هوووو....بهت در زدن یاد ندادنش
_هییی حواست به حرف زدنت باشه....فهمیدی
+ باشه بابا...حلا چیکار داری
_ بیا ناهار....زود
+ باشه
¤ا.ت کارای لازم رو انجام داد و رفت پایین و نشست رو ی کی از صندلی ها که باباش گفت.....
&دخترم پیش تهیونگ بشین
+چرا اخه اینجا جاهست
&نه پیشه تهیونگ بشین اینجا مادر میخواد بشینه
ا.ت ویو:
با حرف پدر و کار مادرم بهشون شک کردم از اون ور مامانم میگه با تهیونگ بیا از اینورم بابام میگه پیش تهیونگ بشین و اصلا رفتار های لیا یا نامجون و مامان بابای تهیونگ و مامان بابای خودم عادی نیست ....به ناچار گفتم ......
+چشم
¤همه شروع کردن به غذا خوردن بابام با آقای کیم حرف میزد لیا با نامجون اشو
(نمیدونم درست نوشتم🤷♀️) مییو مدن مامانم با خانم کیم ....این وست فقط من و تهیونگ حرف نمی زديم .....بابام ی چشمک به آقای کیم زد و گفت..........
&.......................
..............
.......
.....................
__________________________________🦋🦋
خوب تا پارت بعد لایک یادتون نره و همین طور کامنت......
میخ ام شرط بزارم......
لایک:۱۵
کامنت:۱۵
#فیک
#فیکشن
#وانشات
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.