فیک کور پارت۶۰
جیمین چیزی نمیگه و میره به ادرسی که ا/ت براش نوشت.
جیمین سریع ماشینشو پارک میکنه و میره به ساختمون متروکه.
جیمین از پله میره به بالا ترین نقطه که شوگا خودشو پرت کرد پایین.
جیمین:یعنی چی؟(خنده ی عصبی.)شوگا...شوگا جنازش نیست؟!
جیمین میره پیش ا/ت و قضیعه رو میگه.
ا/ت:جیمین من باید برم اداره ی پلیس.
جیمین:چرا؟
ا/ت:اولا اینکه باید شوگارو پیدا کنم،دوما باید جین که توی بیمارستان بستریه و دستگیر شده رو ببینم تا ازش بازجوی کنم،سوما باید وی رو هم پیدا کنم.لطفا ازت خواهش میکنم بزار من برم.
جیمین:باشه،موندنت فایده ی نداره،من تو ماشین منتظرتم.
ا/ت:نیا برات خطر داره.
جیمین:نه خسته شدم از این قایموشک بازی،میخوام خودمو تحویل بدم و باهات همکاری کنم.
ا/ت:اما اینجوری حکمت میشه حبس ابد و من تورو دیگه نمی تونم ببینم.(با لحن غمگین و اروم.)
جیمین ا/تو بغل میکنه و بعد ا/تو از خودش جدا میکنه و با محبت نگاش میکنه و سرشو اروم،اروم نوازش میکنه.
جیمین:ببخشید ا/ت این مدت خیلی اذیت شدی.(یه نفس عمیق میکشه.)ولی بیا به نظر همدیگه احترام بزاریم،باشه؟
ا/ت:دیونه ی دیگه!چیکارت کنم...باشه.(بالحن تمسخر امیز و سرد.)
جیمین:حالا بیا بریم.
جیمین دست ا/تو میگیره و میروتش توی ماشین و میرن اداره ی پلیس.
اداره.*چند دقیقه بعد.
مامور،در اتاق فرمانده رو میزنه:قربان مامور ا/ت همراه با جیمین اومدن.
قربان:جیمین!بیا داخل.
ا/ت:سلام قربان.
جیمین:سلام.
ر.ا*مخفف ریس ا/ت.
ر.ا:ا/ت کجا بودی!واقعا احمقی!چندروزه اب شدی رفتی توی زمین اخه نمیگی بهت مشکوک میشن!
جیمین:ولی من اینجام.
ر.ا:ا/ت تو دستگیرش کردی؟
ا/ت:...
ر.ا:گفتم تو دستگیرش کردی!
جیمین:اره...اره منو دنبال کرد و منو دستگیر کرد،من میخوام باهاتون همکاری کنم.
لایک🌊
#فیک_بی_تی_اس#فیک
جیمین سریع ماشینشو پارک میکنه و میره به ساختمون متروکه.
جیمین از پله میره به بالا ترین نقطه که شوگا خودشو پرت کرد پایین.
جیمین:یعنی چی؟(خنده ی عصبی.)شوگا...شوگا جنازش نیست؟!
جیمین میره پیش ا/ت و قضیعه رو میگه.
ا/ت:جیمین من باید برم اداره ی پلیس.
جیمین:چرا؟
ا/ت:اولا اینکه باید شوگارو پیدا کنم،دوما باید جین که توی بیمارستان بستریه و دستگیر شده رو ببینم تا ازش بازجوی کنم،سوما باید وی رو هم پیدا کنم.لطفا ازت خواهش میکنم بزار من برم.
جیمین:باشه،موندنت فایده ی نداره،من تو ماشین منتظرتم.
ا/ت:نیا برات خطر داره.
جیمین:نه خسته شدم از این قایموشک بازی،میخوام خودمو تحویل بدم و باهات همکاری کنم.
ا/ت:اما اینجوری حکمت میشه حبس ابد و من تورو دیگه نمی تونم ببینم.(با لحن غمگین و اروم.)
جیمین ا/تو بغل میکنه و بعد ا/تو از خودش جدا میکنه و با محبت نگاش میکنه و سرشو اروم،اروم نوازش میکنه.
جیمین:ببخشید ا/ت این مدت خیلی اذیت شدی.(یه نفس عمیق میکشه.)ولی بیا به نظر همدیگه احترام بزاریم،باشه؟
ا/ت:دیونه ی دیگه!چیکارت کنم...باشه.(بالحن تمسخر امیز و سرد.)
جیمین:حالا بیا بریم.
جیمین دست ا/تو میگیره و میروتش توی ماشین و میرن اداره ی پلیس.
اداره.*چند دقیقه بعد.
مامور،در اتاق فرمانده رو میزنه:قربان مامور ا/ت همراه با جیمین اومدن.
قربان:جیمین!بیا داخل.
ا/ت:سلام قربان.
جیمین:سلام.
ر.ا*مخفف ریس ا/ت.
ر.ا:ا/ت کجا بودی!واقعا احمقی!چندروزه اب شدی رفتی توی زمین اخه نمیگی بهت مشکوک میشن!
جیمین:ولی من اینجام.
ر.ا:ا/ت تو دستگیرش کردی؟
ا/ت:...
ر.ا:گفتم تو دستگیرش کردی!
جیمین:اره...اره منو دنبال کرد و منو دستگیر کرد،من میخوام باهاتون همکاری کنم.
لایک🌊
#فیک_بی_تی_اس#فیک
۱۴.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.