کیریشیما
کیریشیما
_هی بچه ها کجا بودین
کامیناری با صورتی خندون
_میدوریا
توهم از وقت غذات میزنی میری درس میخونی
چه خر خون
میدوریا آروم و ناراحت
_...
باکوگو آروم به میدوریا نگاه میکنه
_چت شد نفله
میدوریا آروم دستش رو به گردنش میکشه
_هیچی
قیافش اون لحظه=(🥲)
باکوگو آروم هوفی میکشه و زیر لب غر غر میکنه
بعد سمت میز غذا خوری حرکت میکنه
.
.
.
.
بچه ها تو خوابگاه یو ای جمع شده بودن
به پیشنهاد مینتا جرعت حقیقت بازی میکردن
کیریشیما به زور باکوگو رو نشوند سر بازی و میدوریا در حالی که کتاب دستش بود و مشغول نوشتن بود(بچه اصن حواسش به بازی نی😀) سر بازی نشسته بود
کامیناری خندون
_خببببب
بطری رو بچرخونیم
بطری بین ا/ت و میدوریا افتاد
ا/ت با خوشحالی
_میدوریا
میدوریا گیج سرش رو از دفترچش آورد بیرون
_ها؟ آهاااا بازیه
و با یه لبخند فوق کیوت که باعث شد باکوگو یکم قرمز بشه به جمع نگاه کرد
ا/ت_ جرعت یا حقیقت
میدوریا_جرعت
ا/ت با لبخندی گنده
_کی رو تو کلاس خیلی داری
همه به میدوریا خیره شدن
مخصوصا باکوگو
میدوریا با لبخندی استرسی و کمی قرمز
_خببب من همه رو دوس دار...
ا/ت_ نهههههه یه نفر
باکوگو با عصبانیت
_ولی تو تعداد مشخص نکردی
اون هم جوابتو داد نفلهه
میدوریا آروم لبخند میزنه
بطری میچرخه و بین باکوگو و میدوریا وایمیسته
باکوگو_جرعت یا حقیقت
میدوریا آروم پچ میزنه
_اگه جرعت بگم میزاری برم اتاق درس بخونم؟ (با قیافه مظلوم:)
باکوگو_باشه نفله
میدوریا جرعت
باکوگو یکم مکث میکنه
همه تو سکوت بهش نگاه میکنن
باکوگو با قیافه آروم و یکم قرمز
_یه لبخند بزن
میدوریا با تعجب
_آخه کاچان من که همیشه لبخند میزنمم
بچه ها میزنن زیر خنده
باکوگو با عصبانیت
_خنده نداشت که
یه لبخند بزن نفلهههههه
میدوریا آروم میخنده
اول آروم بعد بلند
و دستش رو شکمش میزاره
_کاچان تو خیلی بامزهای
اما باکوگو چیزی نمیگه
و محو لبخند میدوریاعه
...
_هی بچه ها کجا بودین
کامیناری با صورتی خندون
_میدوریا
توهم از وقت غذات میزنی میری درس میخونی
چه خر خون
میدوریا آروم و ناراحت
_...
باکوگو آروم به میدوریا نگاه میکنه
_چت شد نفله
میدوریا آروم دستش رو به گردنش میکشه
_هیچی
قیافش اون لحظه=(🥲)
باکوگو آروم هوفی میکشه و زیر لب غر غر میکنه
بعد سمت میز غذا خوری حرکت میکنه
.
.
.
.
بچه ها تو خوابگاه یو ای جمع شده بودن
به پیشنهاد مینتا جرعت حقیقت بازی میکردن
کیریشیما به زور باکوگو رو نشوند سر بازی و میدوریا در حالی که کتاب دستش بود و مشغول نوشتن بود(بچه اصن حواسش به بازی نی😀) سر بازی نشسته بود
کامیناری خندون
_خببببب
بطری رو بچرخونیم
بطری بین ا/ت و میدوریا افتاد
ا/ت با خوشحالی
_میدوریا
میدوریا گیج سرش رو از دفترچش آورد بیرون
_ها؟ آهاااا بازیه
و با یه لبخند فوق کیوت که باعث شد باکوگو یکم قرمز بشه به جمع نگاه کرد
ا/ت_ جرعت یا حقیقت
میدوریا_جرعت
ا/ت با لبخندی گنده
_کی رو تو کلاس خیلی داری
همه به میدوریا خیره شدن
مخصوصا باکوگو
میدوریا با لبخندی استرسی و کمی قرمز
_خببب من همه رو دوس دار...
ا/ت_ نهههههه یه نفر
باکوگو با عصبانیت
_ولی تو تعداد مشخص نکردی
اون هم جوابتو داد نفلهه
میدوریا آروم لبخند میزنه
بطری میچرخه و بین باکوگو و میدوریا وایمیسته
باکوگو_جرعت یا حقیقت
میدوریا آروم پچ میزنه
_اگه جرعت بگم میزاری برم اتاق درس بخونم؟ (با قیافه مظلوم:)
باکوگو_باشه نفله
میدوریا جرعت
باکوگو یکم مکث میکنه
همه تو سکوت بهش نگاه میکنن
باکوگو با قیافه آروم و یکم قرمز
_یه لبخند بزن
میدوریا با تعجب
_آخه کاچان من که همیشه لبخند میزنمم
بچه ها میزنن زیر خنده
باکوگو با عصبانیت
_خنده نداشت که
یه لبخند بزن نفلهههههه
میدوریا آروم میخنده
اول آروم بعد بلند
و دستش رو شکمش میزاره
_کاچان تو خیلی بامزهای
اما باکوگو چیزی نمیگه
و محو لبخند میدوریاعه
...
- ۶.۲k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط