مریضم
مریضم
دندونم درد میکنه و گوشام.
یه رشته درد از زیر دندونام میاد و ته دندونام کشیده میشه .
عصبی که میشم بیشتر درد میگیره .
لازمه که از شدت درد سرم بکوبم به دیوار و یه حفره بزرگ رو دیوار بجا بزارم ولی تحمل میکنم.
مامان هم مریضه ؛دستم شکسته .
مریضی مامان دست گیره همیشه .
چشام ذق ذق میکنن چای داغ دوست دارم ولی باید بزارم مث آب یخ شه تا بعد ازش بخورم .
دمر افتادم ،دوست دارم H بهم پیام بده و حرف بزنیم.
اما نمیشه .
چند جلسه رانندگی رفتم ولی خوب نبود کلاچ از زیر پام در میرفت و کنترل ماشین سخت .
هنوز خیلی مونده بود قلق ماشین دستم بیاد و قبول شم.
دلم میخواست زودتر اون یه تیکه کاغذ بزارم تو کیف مدارکم و Hبزارم کنار دستم و بریم گشت .
بابا هم حالش خوب نبود بعد خوردن چند کیلو میوه پیاپی تو این چند روز حالا کمی بهتره و این امیدوار کننده اس .
تو این چند روز ته ریشش اومده؛ باز بهم یاد آوری میشه سن و سالی از بابام گذشته و دیگ جوون نیست .
•داره پیر میشه و هیچ وقت باعث افتخارش نشدی •
زمزمه بر لب با دیدن ریش های سفید پدر .
چشام گود افتاده ولی مهم نیست .
کل امروز رولب به غذا نزدم ؛میترسیدم دندون دردم بیشتر شه ۶ تا قرص با شکم خالی بالا دادم و حس میکنم حالت تهوع دارم
گوشه لبم هم بخاطر زدن مکرر اسپری بی حس مث سکته ایا شده بود .
پدر بزرگ بعد ۸ ماه پرستاری و مراقبت و من و مامان بالاخره حالش بهتر شده و کار های شخصیش خودش انجام میده؛خداروشکر.این روزا خیلی نمیبینمش و جویای حالش نیستم .
تا دیر وقت داشتم به غم گینی دوستم فکر میکردم و هی با خودم میگفتم چقدر من و اون به هرچی که میخاییم نمیرسیم؛چقدر.
دندونم درد میکنه و گوشام.
یه رشته درد از زیر دندونام میاد و ته دندونام کشیده میشه .
عصبی که میشم بیشتر درد میگیره .
لازمه که از شدت درد سرم بکوبم به دیوار و یه حفره بزرگ رو دیوار بجا بزارم ولی تحمل میکنم.
مامان هم مریضه ؛دستم شکسته .
مریضی مامان دست گیره همیشه .
چشام ذق ذق میکنن چای داغ دوست دارم ولی باید بزارم مث آب یخ شه تا بعد ازش بخورم .
دمر افتادم ،دوست دارم H بهم پیام بده و حرف بزنیم.
اما نمیشه .
چند جلسه رانندگی رفتم ولی خوب نبود کلاچ از زیر پام در میرفت و کنترل ماشین سخت .
هنوز خیلی مونده بود قلق ماشین دستم بیاد و قبول شم.
دلم میخواست زودتر اون یه تیکه کاغذ بزارم تو کیف مدارکم و Hبزارم کنار دستم و بریم گشت .
بابا هم حالش خوب نبود بعد خوردن چند کیلو میوه پیاپی تو این چند روز حالا کمی بهتره و این امیدوار کننده اس .
تو این چند روز ته ریشش اومده؛ باز بهم یاد آوری میشه سن و سالی از بابام گذشته و دیگ جوون نیست .
•داره پیر میشه و هیچ وقت باعث افتخارش نشدی •
زمزمه بر لب با دیدن ریش های سفید پدر .
چشام گود افتاده ولی مهم نیست .
کل امروز رولب به غذا نزدم ؛میترسیدم دندون دردم بیشتر شه ۶ تا قرص با شکم خالی بالا دادم و حس میکنم حالت تهوع دارم
گوشه لبم هم بخاطر زدن مکرر اسپری بی حس مث سکته ایا شده بود .
پدر بزرگ بعد ۸ ماه پرستاری و مراقبت و من و مامان بالاخره حالش بهتر شده و کار های شخصیش خودش انجام میده؛خداروشکر.این روزا خیلی نمیبینمش و جویای حالش نیستم .
تا دیر وقت داشتم به غم گینی دوستم فکر میکردم و هی با خودم میگفتم چقدر من و اون به هرچی که میخاییم نمیرسیم؛چقدر.
۸.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.