این روزها
این روزها
اینگونه ام،
ببین،
دستم، چه کُند پیش می رود،انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم ،گوئی
کت بسته از خَم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هربار شیونِ تیرِ خلاص را
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر د وست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام
فرهاد واره ای که تیشه یِ خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسله یِ مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
#نصرت_رحمانی
narii
اینگونه ام،
ببین،
دستم، چه کُند پیش می رود،انگار
هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم ،گوئی
کت بسته از خَم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هربار شیونِ تیرِ خلاص را
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم
احساس می کنم
آنقدر د وست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام: یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونه ام
فرهاد واره ای که تیشه یِ خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود
آغاز انقراض سلسله یِ مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
یک جنگجو که نجنگید
اما ...، شکست خورد
#نصرت_رحمانی
narii
۲.۶k
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.