💕💕
💕💕
فصل بهار و نم نم باران، دلم گرفت
یک یاکریم و گوشه ی ایوان، دلم گرفت
دمنوش شعر چشم تو در استکان چه ریخت؟
با بوسه های بر لب فنجان دلم گرفت
وقتی که از مسیر نگاه تو رد شدم
در انحنای جاده به "قرآن"، دلم گرفت
ما را ببر به کوچه ی گرمای مهر خود
در انزوای سرد خیابان دلم گرفت
دلواپسی و دفتر شعر و زلال اشک
"دیشب دوباره از تو چه پنهان؟ دلم گرفت"
لعنت به من، که وقت خداحافظی نبود
مابینِ عشق و بغض فراوان، دلم گرفت
از بس که شعر یاد تو در خاطرم چکید
وقتی غزل رسید به پایان دلم گرفت
با عشق، بین خاطره ها پرسه میزدیم
گفتا: بس است، نگو، "محمد"،،
دلم گرفت
Mohammad tahrie
فصل بهار و نم نم باران، دلم گرفت
یک یاکریم و گوشه ی ایوان، دلم گرفت
دمنوش شعر چشم تو در استکان چه ریخت؟
با بوسه های بر لب فنجان دلم گرفت
وقتی که از مسیر نگاه تو رد شدم
در انحنای جاده به "قرآن"، دلم گرفت
ما را ببر به کوچه ی گرمای مهر خود
در انزوای سرد خیابان دلم گرفت
دلواپسی و دفتر شعر و زلال اشک
"دیشب دوباره از تو چه پنهان؟ دلم گرفت"
لعنت به من، که وقت خداحافظی نبود
مابینِ عشق و بغض فراوان، دلم گرفت
از بس که شعر یاد تو در خاطرم چکید
وقتی غزل رسید به پایان دلم گرفت
با عشق، بین خاطره ها پرسه میزدیم
گفتا: بس است، نگو، "محمد"،،
دلم گرفت
Mohammad tahrie
۱۰.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.