تو بادبادک بازیگوشی بودی
تو بادبادکِ بازیگوشی بودی
که با دنبالهی عطرش
هر روز از خیابان نوجوانیام میگذشت
و من کودکی که میدوید ،
میدوید ،
میدوید و نمیرسید ...
کودکی که به تماشایت دلخوش بود
و نمیخواست سرِ نخ تو را به دست بگیرد ..
کودکی که موهایش جوگندمی شدند
اما هرگز نخواست بزرگ شود
چرا که بزرگ شدن ،
فراموش کردن تو بود !
من کودکی بودم که تمامِ عمر میدوید
و دست تکان میداد
برای بادبادکی که با بادها میرقصید
و او را نمیدید ...
{ یغما گلرویی }
که با دنبالهی عطرش
هر روز از خیابان نوجوانیام میگذشت
و من کودکی که میدوید ،
میدوید ،
میدوید و نمیرسید ...
کودکی که به تماشایت دلخوش بود
و نمیخواست سرِ نخ تو را به دست بگیرد ..
کودکی که موهایش جوگندمی شدند
اما هرگز نخواست بزرگ شود
چرا که بزرگ شدن ،
فراموش کردن تو بود !
من کودکی بودم که تمامِ عمر میدوید
و دست تکان میداد
برای بادبادکی که با بادها میرقصید
و او را نمیدید ...
{ یغما گلرویی }
- ۲.۱k
- ۱۹ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط