پیرمردی داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت...
پیرمردی داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت...
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته :
"حسین"
طوریکه انگشتش زخم شده!
ازش پرسیدن :حاجی چکار میکنی؟؟!!
گفت :
چون مُیَسّرْ نیست من را کام او...
عشق بازی میکنم با نام او...
|
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته :
"حسین"
طوریکه انگشتش زخم شده!
ازش پرسیدن :حاجی چکار میکنی؟؟!!
گفت :
چون مُیَسّرْ نیست من را کام او...
عشق بازی میکنم با نام او...
|
۵۸۸
۱۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.