صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

وانگه همه بت ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم

چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری

یا آنکه کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید

با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی توست خراب این دل

یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم





#F
دیدگاه ها (۵)

دید مجنون را شبی لیلا به خواب کاسه ای در دست دارد خیس آبگفت ...

ﺟٌَﻬَُﻨَُﻢَُ ﮐَُﺠُـًُـَُـَُـَُﺎَُﺳًٌﺖَُ؟ ؟؟ ﺩَُﻧَُﯿﺎ...

شعر را باید شنید و نوش کردحرف شاعر را به دقت گوش کردزحمت عشق...

چشمان تو ته مانده ی اقیانوس استدریای غزل در نگهت فانوس استای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط