یه شب دختری تو ی قبرستون موجود ماورالطبیعی رو میبینه
یه شب دختری تو ی قبرستون موجود ماورالطبیعی رو میبینه
اون موجود ازش میخواد که موضوع دیده شدنش توسط دختر رو برای هیچکس تعریف نکنه!
سال ها از اون ماجرا میگذره و دختر ازدواج میکنه و موضوع رو برای همسرش تعریف میکنه
همسرش سرش رو به زنش برمیگردونه و با لحن سردی میگه
"مگه بهت نگفته بودم واسه کسی تعریف نکن؟"
پونز:چه عکس بی ربطی! =\
اون موجود ازش میخواد که موضوع دیده شدنش توسط دختر رو برای هیچکس تعریف نکنه!
سال ها از اون ماجرا میگذره و دختر ازدواج میکنه و موضوع رو برای همسرش تعریف میکنه
همسرش سرش رو به زنش برمیگردونه و با لحن سردی میگه
"مگه بهت نگفته بودم واسه کسی تعریف نکن؟"
پونز:چه عکس بی ربطی! =\
۲.۶k
۲۵ شهریور ۱۳۹۸