امروز امیر در میخانه تویی تو

امروز امیرِ درِ میخانه تویی تو
فریادرسِ ناله ی مستانه تویی تو

مرغِ دلِ ما را که به کس رام نگردد
آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو

آن مهرِ درخشان که به هر صبح دهد تاب
از روزنِ این خانه به کاشانه تویی تو

آن ورد که زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد به سبحه صد دانه تویی تو

آن باده که شاهد به خرابات مغان نیز
پیموده به جام و خم و میخانه تویی تو

آن غل که ز زنجیر سرِ زلف نهادند
بر پایِ دلِ عاقل و دیوانه تویی تو

ویرانه بُوَد هر دو جهان نزد خردمند
گنجی که نهان است به ویرانه تویی تو

در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه تویی تو

آن رازِ نهانی که به صد دفترِ دانش
بسیار از او گفته شد افسانه، تویی تو

بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم
کس نیست به غیر از تو در این خانه تویی تو

یک همّتِ مردانه در این کاخ ندیدیم
آن را که بُوَد همّتِ مردانه تویی تو
دیدگاه ها (۳)

فهمیدم با خودم جنگیدن چیزی را تغییر نمی دهد...اینکه بخواهی خ...

تئوری انتخاب (درآمدی بر روانشناسی امید) اثر دکتر ویلیام گلسر...

کاش باران بزندسبزه ها مست شوندباد غوغا بکندلای موهای بهارپیچ...

هرکسی گمشده ای دارد،و خدا گمشده ای داشت.هرکسی دوتاست،و خدا ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط