شعر بسیار زیبا از حاج فیاض حسنلو حتما بخونید
شعر بسیار زیبا از حاج فیاض حسنلو حتما بخونید
زِ جور و کینه و ظلم فلک فریاد یا مهدی
بیا مولا که شد کاخ ریا آباد یا مهدی
بساط ظلم و بی دینی کنون گسترده در دهر است
به کام مومنان اینک عسل هم تلخ چون زهر است
خدای مهربان گویا که با ناشکرها قهر است
نه بارانی
نه محصولی
نه آبی در چه و نهر است
یکی بی خانمان و آن یکی سلطان یک شهر است
هزاران درد بی درمان شده ایجاد یا مهدی
چه گویم دلبرا بر دل هزاران درد سنگین است
کنم من درد دل با تو که بر آلام تسکین است
عمل مرده ست در دنیا فقط سجاده رنگین است
به من روزی جوانی گفت آخراین چه آئین است
به دورم از مسلمانی اگر اسلامتان این است
گروهی ظاهرا شیعه به جشن عید شعبان اند
به ظاهر عاشق حیدر به باطن شمر و عثمان اند
مثال کوفیان اندر کمین راه مهمان اند
به کف آلات موسیقی سرود هجر می خوانند
بهانه گشته میلادش پسر دختر چه رقصان اند
به ظاهر شیعه اند آنها مترسک های شیطان اند
یکی با قدرتش گیرد ز مردم رشوه و صد باج
یکی عثمان صفت کرده ست بیت المال را تاراج
یکی در حسرت مشهد یکی هر ماه یک الحاج
به وقت ادعای دین مداری طوطی وراج
یکی از فقر شد در سیل جرم و صد گنه آماج
ز فرط فقر و بی چیزی خودش را می کند حراج
خجالت می کشم زین حرف اما با دلی مضطر
بگویم امر بر معروف گردد نهی از منکر
گروهی بی حیائی را به اوجش برده اند آخر
پسر از فرط آرایش شده زیباتر از دختر
ندارد غیرتی اصلا نه بر خواهر نه بر همسر
فقط بهر دو دم شوخی دهد صد فحش بر مادر
همان مادر که جنت زیر پایش خوانده پیغمبر (ص)؛
به شیطان کی کنم لعنت کنون شیطان فراوان است
زنان بی حیائی که بدن هاشان نمایان است
و شوهرهای بی غیرت که با او در خیابان است
لباسش تنگ و رنگین چهره نقاشی چو حیوان است
قسم بر خالق شیطان که شیطان هم هراسان است
بر آن زن می کنم لعنت که او استاد شیطان است
زنی که به عطر و رخ جلوه گر
به آرایش جاذب از هر نظر
همان زن نماها که ضد زن اند
به آئین زهرائیان دشمن اند
به نامحرمان رو نشان می دهند
هم آرایش و مو نشان می دهند
همان ها که سر تا به پا پیسی اند
همان ها که سرباز گردان ابلیسی اند
نگویش تو شیطان که او بدتر است
که شیطان خودش هم بر او نوکر است
به هر جا قدم می نهد بد حجاب
لباسش بود زشت و رخ بی نقاب
به کوچه ؛ خیابان به هر کوی و سو
زند بوسه شیطان به جا پای او
بگوید که جانم به پایت شود
پدر مادر من فدایت شود؛
زنی با حجاب است و چادر به سر
ولی دخترش هست جوری دگر
خودش با حیا دخترش بت پرست
چو طفلی که دارد عروسک به دست
جوانی تو دختر؛ جوانی نما !
به رخ زینت آن چنانی نما!
که دختر ز آرایشش چون پری ست
و چشمان مادر پی مشتری ست
جوان دخترش را ملوسش کند
که شاید به حیله عروسش کند
تو که فکر آینده ی دختری
که ریزد برون مویش از روسری
که خوشبخت گردد در آینده او
شود تا عروسی برازنده
خدا را چه دیدی در این روزگار
که بر لحظه اش نیست هم اعتبار
چه تضمین عجل بر تو مهلت دهد
به عمرت به آینده فرصت دهد
اگر در همین لحظه مرگت رسید
عجل بر تو شیپور رحلت دمید
در آن قبر تاریک و وقت حساب
بر این فتنه هایت چه داری جواب؟
تو آگاهی از جرم بس اکبرت
از آن عشوه آموزی دخترت
به آن عشوه هایی که آموختی
و یا خنده هایی که افروختی
به ذهن جوان فکر بد ساختی
به راه گناهش تو انداختی
أ یا شیعه زن ای تو چون درّ ناب
بود برترین زینت زن حجاب
مکن فکر آرایش و رنگ را
بکن فکر آن منزل تنگ را..
حاج فیاض حسنلو
زِ جور و کینه و ظلم فلک فریاد یا مهدی
بیا مولا که شد کاخ ریا آباد یا مهدی
بساط ظلم و بی دینی کنون گسترده در دهر است
به کام مومنان اینک عسل هم تلخ چون زهر است
خدای مهربان گویا که با ناشکرها قهر است
نه بارانی
نه محصولی
نه آبی در چه و نهر است
یکی بی خانمان و آن یکی سلطان یک شهر است
هزاران درد بی درمان شده ایجاد یا مهدی
چه گویم دلبرا بر دل هزاران درد سنگین است
کنم من درد دل با تو که بر آلام تسکین است
عمل مرده ست در دنیا فقط سجاده رنگین است
به من روزی جوانی گفت آخراین چه آئین است
به دورم از مسلمانی اگر اسلامتان این است
گروهی ظاهرا شیعه به جشن عید شعبان اند
به ظاهر عاشق حیدر به باطن شمر و عثمان اند
مثال کوفیان اندر کمین راه مهمان اند
به کف آلات موسیقی سرود هجر می خوانند
بهانه گشته میلادش پسر دختر چه رقصان اند
به ظاهر شیعه اند آنها مترسک های شیطان اند
یکی با قدرتش گیرد ز مردم رشوه و صد باج
یکی عثمان صفت کرده ست بیت المال را تاراج
یکی در حسرت مشهد یکی هر ماه یک الحاج
به وقت ادعای دین مداری طوطی وراج
یکی از فقر شد در سیل جرم و صد گنه آماج
ز فرط فقر و بی چیزی خودش را می کند حراج
خجالت می کشم زین حرف اما با دلی مضطر
بگویم امر بر معروف گردد نهی از منکر
گروهی بی حیائی را به اوجش برده اند آخر
پسر از فرط آرایش شده زیباتر از دختر
ندارد غیرتی اصلا نه بر خواهر نه بر همسر
فقط بهر دو دم شوخی دهد صد فحش بر مادر
همان مادر که جنت زیر پایش خوانده پیغمبر (ص)؛
به شیطان کی کنم لعنت کنون شیطان فراوان است
زنان بی حیائی که بدن هاشان نمایان است
و شوهرهای بی غیرت که با او در خیابان است
لباسش تنگ و رنگین چهره نقاشی چو حیوان است
قسم بر خالق شیطان که شیطان هم هراسان است
بر آن زن می کنم لعنت که او استاد شیطان است
زنی که به عطر و رخ جلوه گر
به آرایش جاذب از هر نظر
همان زن نماها که ضد زن اند
به آئین زهرائیان دشمن اند
به نامحرمان رو نشان می دهند
هم آرایش و مو نشان می دهند
همان ها که سر تا به پا پیسی اند
همان ها که سرباز گردان ابلیسی اند
نگویش تو شیطان که او بدتر است
که شیطان خودش هم بر او نوکر است
به هر جا قدم می نهد بد حجاب
لباسش بود زشت و رخ بی نقاب
به کوچه ؛ خیابان به هر کوی و سو
زند بوسه شیطان به جا پای او
بگوید که جانم به پایت شود
پدر مادر من فدایت شود؛
زنی با حجاب است و چادر به سر
ولی دخترش هست جوری دگر
خودش با حیا دخترش بت پرست
چو طفلی که دارد عروسک به دست
جوانی تو دختر؛ جوانی نما !
به رخ زینت آن چنانی نما!
که دختر ز آرایشش چون پری ست
و چشمان مادر پی مشتری ست
جوان دخترش را ملوسش کند
که شاید به حیله عروسش کند
تو که فکر آینده ی دختری
که ریزد برون مویش از روسری
که خوشبخت گردد در آینده او
شود تا عروسی برازنده
خدا را چه دیدی در این روزگار
که بر لحظه اش نیست هم اعتبار
چه تضمین عجل بر تو مهلت دهد
به عمرت به آینده فرصت دهد
اگر در همین لحظه مرگت رسید
عجل بر تو شیپور رحلت دمید
در آن قبر تاریک و وقت حساب
بر این فتنه هایت چه داری جواب؟
تو آگاهی از جرم بس اکبرت
از آن عشوه آموزی دخترت
به آن عشوه هایی که آموختی
و یا خنده هایی که افروختی
به ذهن جوان فکر بد ساختی
به راه گناهش تو انداختی
أ یا شیعه زن ای تو چون درّ ناب
بود برترین زینت زن حجاب
مکن فکر آرایش و رنگ را
بکن فکر آن منزل تنگ را..
حاج فیاض حسنلو
۷.۰k
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.