حکم دل کردم ولیکن اول بازی برید

حکم دل کردم.. ولیکن اول بازی برید
دل بدستش داده بودم پس چرادل میبرید؟

نوبتی دیگر گذشت و نوبت من باز شد
شک و تردید صدور حکم هم آغاز شد

چشم در چشم حریف ودیگری بردست یار
بر زمین انداختم سرباز دل را بیقرار

اشتباهی کرده بودم، آس دل دستش نبود
هیچ خالی مثل خال هندوی مستش نبود

شاه داشت اما حریفم بی بی دل را ربود
برگ های بی ثمر از دست من افتاده بود

بعد از آن بازی نگشتم من دگر گرد قمار
نه گذرکردم ازآن کوچه، نه آن شهر و دیار...!
دیدگاه ها (۷)

چشم در راه کسی هستمکوله بارش بر دوش آفتابش در دستخنده بر لب ...

مرا "جانم" صدایم کنصدایم کن مرا باعشقاز این بن بست تنهایی و ...

آسمان غرق نگاهت شده بودعشق هم یکسره ماتت شده بودکوچه در خلوت...

سلام بازبونی ساده و ازصمیم قلبم میگم فاطی جان تولدت مبارک از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط