می ترسم دلخوشی...
می ترسم دلخوشی...
از اینکه لابه لای روزمرگی هایت،
فراموشم کنی
یا در آشفته بازار پوچ دنیا
دست هایم را جا بگذاری و...
چشم هایم را گم کنی.
از اینکه، یک روز خورشید بتابد و
تو حوالیِ من نباشی!
مهتاب نشانی کوچه ات را گم کند و
برف رد پاهایت را محو...
آنوقت من بمانم و
حسرتِ تمام صبح هایی که با تو بخیر بود
من بمانم یک مشت خاطره
که مرورشان
دلم را می برد
تا پای مرگ ..../
#آذین_قانع #نامه_ای_برای_تو
از اینکه لابه لای روزمرگی هایت،
فراموشم کنی
یا در آشفته بازار پوچ دنیا
دست هایم را جا بگذاری و...
چشم هایم را گم کنی.
از اینکه، یک روز خورشید بتابد و
تو حوالیِ من نباشی!
مهتاب نشانی کوچه ات را گم کند و
برف رد پاهایت را محو...
آنوقت من بمانم و
حسرتِ تمام صبح هایی که با تو بخیر بود
من بمانم یک مشت خاطره
که مرورشان
دلم را می برد
تا پای مرگ ..../
#آذین_قانع #نامه_ای_برای_تو
۱۳.۹k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.