داشتم از علاقه ام میگفتم

داشتم از علاقه ام میگفتم
حرفم را قطع کرد
گفت من یکی را دوست دارم که مرا دوست ندارد
گفتم من هم ...
گفت تا ابد دوستش خواهد داشت
با ترس دستش را گرفتم
گفتم من هم ...
دستم را رها کرد
کنارم بود اما سهم من نه!
یادم رفته بود که زندگی همین است
من با عشق کسی دیگر
و عشق من با دیگری
این تنها وجه اشتراکمان بود ...
دیدگاه ها (۱)

#زن بودنغم انگیز ترین شادے دنیاستو نمیدانیمن به خاطر " #تــو...

°مثل تکه های پازلهر روز بخشی از تو رو می شودگاهی عطر تنتمی پ...

بوسـه باران ڪردنت از راه دور ناممڪن است بوسـه باران میڪنم ما...

تورابراے چشم هایتدوست دارمبراے صدایتنمیدانے چ لذتے داردغوطہ ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

ادامه پارت ۷

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط