بابا دلم برات تنگ شده...
بابا دلم برات تنگ شده...
خیلی زیاد...
دلم میخواد برگردی پیشم. با هم تموم شهر رو پیاده بریم...
من روی جدولهای کنار خیابون راه برم...
و تو باهام حرف بزنی...
از زندگی...
از خدا...
از الهام...
دلم لک زده برا اونوقتایی که منو از الهام جدا میکردی و میگفتی الهام اینکارو نمیکنه...
الهامی که من میشناسم...
بابا... الهامی که تو میشناسی رفته یه گوشه و کارش گریه شده فقط...
بابا...الهامی که میشناختی دیگه از من جدا شده...
حتی نمیزاره بهش نزدیک بشم...
بابا... بیا... با من حرف بزن...
دارم دق میکنم...
بیا الهامو به زندگی برگردون...
بابا بیا... 😭 😭 😭
خیلی زیاد...
دلم میخواد برگردی پیشم. با هم تموم شهر رو پیاده بریم...
من روی جدولهای کنار خیابون راه برم...
و تو باهام حرف بزنی...
از زندگی...
از خدا...
از الهام...
دلم لک زده برا اونوقتایی که منو از الهام جدا میکردی و میگفتی الهام اینکارو نمیکنه...
الهامی که من میشناسم...
بابا... الهامی که تو میشناسی رفته یه گوشه و کارش گریه شده فقط...
بابا...الهامی که میشناختی دیگه از من جدا شده...
حتی نمیزاره بهش نزدیک بشم...
بابا... بیا... با من حرف بزن...
دارم دق میکنم...
بیا الهامو به زندگی برگردون...
بابا بیا... 😭 😭 😭
۱۷.۵k
۱۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.