گفتم : از حرفام نرنجیدی ...؟ گفت : نه..! گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت... گفت : مادرم انسولین میزنه، اولا خیلی دردش میگرفت، بعدش کمتر شد، حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده. الان منم اونطوری ام...! #عشق#تنها#روح_زخمی
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.