گفتم از حرفام نرنجیدی

گفتم : از حرفام نرنجیدی ...؟
گفت : نه..!
گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت...
گفت : مادرم انسولین میزنه، اولا خیلی دردش میگرفت، بعدش کمتر شد، حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.
الان منم اونطوری ام...!
#عشق#تنها#روح_زخمی
دیدگاه ها (۴)

از تو چه پنهان ، وقتی کسی دیوانه می‌شود ، حتمن چیزی را فهمید...

فروش عروسک (کوسن) بزرگ نمدی فقط 35000تومن 😱 😉 ثبت سفارش های...

دوست‍ دارَم‍ گِلویـِ بعضی‍ عادم‍ هارا سفت بچسبمـ تا مطمئن ش...

بغض خََفت کُنه , بهتر از اینه که جلوی کسی که برای احساسا...

کاش براتون مهم بودم

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط