راه گریزی نبود

راهِ گریزی نبود..
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو همچون
جزیره‌ای خواهم زیست...


#شیرکو_بیکس
دیدگاه ها (۱)

دو استکان چایی بریزدستم بند استدارم خیالت را میبافم...#کوروش...

رمز آن نگاه چیستکه آرزوهای محالم را در آن می بینمپلک که بر ه...

تو دست مرا بگیرمرا ببر جایی دورجایی که ایمان من به توایمان ت...

تنها زمانی "صبور" خواهی شد، که صبر را یک "قدرت" بدانی نه یک ...

بشین کنارم...برایت قهوه های تلخ و حرفهای شیرین دارم من هستم ...

.#به عزراییل چشمانت بگو، مهلت نمی خواهم"به خشم ابروت دلخوشتر...

🌱🍒اگر هنوز من آواز آخرین توامبخوان مرا و مخوان جز مرا که می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط