منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم.
منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم.
غریب شهر کسان و ز دیار خود محروم.
بدرد و رنج فرومانده و ز دوا نومید.
نشسته در غم خود و از غمگسار محروم.
گزیده صحبت بیگانگان و نااهلان.
ز قوم و کشور و ایل و تبار خود محرومم.
زروزگار مرا بهره نیست جز حرمان.
مباد هیچکس ز روزگار خود محروم.
ز اه سینه بسوزم اگر شوم نفسی.
ز سیل این مژه سیل بار خود محروم.
ز هر بدی که به من میرسد بتر از آن نیست.
که مانده ام ز خداوندگار خود محروم.
امید هست(عبید)آنکه عاقبت نشوم.
ز لطف و رحمت پروردگار خود محروم
#F
@,,,,D
غریب شهر کسان و ز دیار خود محروم.
بدرد و رنج فرومانده و ز دوا نومید.
نشسته در غم خود و از غمگسار محروم.
گزیده صحبت بیگانگان و نااهلان.
ز قوم و کشور و ایل و تبار خود محرومم.
زروزگار مرا بهره نیست جز حرمان.
مباد هیچکس ز روزگار خود محروم.
ز اه سینه بسوزم اگر شوم نفسی.
ز سیل این مژه سیل بار خود محروم.
ز هر بدی که به من میرسد بتر از آن نیست.
که مانده ام ز خداوندگار خود محروم.
امید هست(عبید)آنکه عاقبت نشوم.
ز لطف و رحمت پروردگار خود محروم
#F
@,,,,D
۴۸۹
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.