ظاهر شدن چشمه آب و درخت از غیب * اعجاز امام هادی علیه الس
ظاهر شدن چشمه آب و درخت از غیب * اعجاز امام هادی علیه السلام
یحیی بن هرثمه میگوید: در مسافرتی از مدینه به سوی بغداد، در بین راه بسیار تشنه شدیم و با یکدیگر دربارهی بیآبی و تشنگی حرف میزدیم. حضرت هادی علیهالسلام فرمود: «در جلو ما آبی است گوارا که از آن آب خواهیم نوشید.» مختصر راهی رفتیم، رسیدیم به درخت بسیار بزرگی که سایه افکنده بود. کنار آن درخت چشمه آب سرد گوارائی بود که آب از آن میجوشید.
همگی از آب آن چشمه نوشیدیم و قدری استراحت کردیم و شمشیر خودم را به آن درخت آویزان نمودم.
موقع حرکت از آن منزل، من فراموش کردم که شمشیرم را بردارم. بعد از آنکه مسافت زیادی پیمودم، شمشیر یادم آمد. پس غلامم را فرستادم تا آن را بیاورد. غلام رفت شمشیر را آورد ولی دیدم مبهوت و متفکر است. سؤال کردم: «چرا چنین هستی؟!» گفت: «رفتم شمشیر را برداشتم ولی نه درختی بود نه چشمهی آبی و نه اثری از چشمه!»
خدمت امام هادی علیهالسلام شرفیاب شدم و گفتهی غلام را خدمتش عرض کردم. پس حضرت مرا قسم داد که تا زندهام این کرامت را به کسی نگویم.
ثاقب المناقب
یحیی بن هرثمه میگوید: در مسافرتی از مدینه به سوی بغداد، در بین راه بسیار تشنه شدیم و با یکدیگر دربارهی بیآبی و تشنگی حرف میزدیم. حضرت هادی علیهالسلام فرمود: «در جلو ما آبی است گوارا که از آن آب خواهیم نوشید.» مختصر راهی رفتیم، رسیدیم به درخت بسیار بزرگی که سایه افکنده بود. کنار آن درخت چشمه آب سرد گوارائی بود که آب از آن میجوشید.
همگی از آب آن چشمه نوشیدیم و قدری استراحت کردیم و شمشیر خودم را به آن درخت آویزان نمودم.
موقع حرکت از آن منزل، من فراموش کردم که شمشیرم را بردارم. بعد از آنکه مسافت زیادی پیمودم، شمشیر یادم آمد. پس غلامم را فرستادم تا آن را بیاورد. غلام رفت شمشیر را آورد ولی دیدم مبهوت و متفکر است. سؤال کردم: «چرا چنین هستی؟!» گفت: «رفتم شمشیر را برداشتم ولی نه درختی بود نه چشمهی آبی و نه اثری از چشمه!»
خدمت امام هادی علیهالسلام شرفیاب شدم و گفتهی غلام را خدمتش عرض کردم. پس حضرت مرا قسم داد که تا زندهام این کرامت را به کسی نگویم.
ثاقب المناقب
۲.۲k
۰۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.