بسم رب الشهداء...
بسم رب الشهداء...
قسمتی از خصوصیات اخلاقی شهید بی پیکر مجید قربانخانی...
●خیلی ماه بود، جگر دار، با دلو جرات، مشتی با مرام، کارت پیشش گیر میکرد هر چی بود راه مینداخت، اهل غیبت نبود، نماز هم میخوند...
○مهربون وپر حرف، عشق دعوا روز آخر دیدمش، گفت دارم میرم، باور نکردم، یه دونه ام زدم تو سرش هر سال اول عید خونه ما بود...
●مجید یه نیسان آبی داشت، باباش تو بازار مغازه داشت بار جابجا میکرد، یادمه یه مدت رفته بود بیمارستان شهدا دقیق نمیدونم ولی انگار دوره های تزریقو اینا میدید، سال هشتادو هفت قبله خدمتش، میگفت دااش غلاااامم، میگفت داش علی بپر بالا یه دور بزنیم منظورش رو کولش بود اینا تیکه کلاماش بود...
○مثلا روزی صدبار زنگ میزد میگفت داداش خوبی چیزی نمیخوای چیزی کمو کسر نداری، اینو به همه میگفت نه تنها رفیقای اصلیش، خیلی زود گرم میگرفت...
♡مجید تو ماه آذر یا دی اعزام شد فقط به ♥عشق بی بی رفت♥
تاریخ شهادت ۲۱ دیماه ۹۴...
به نقل از دوست و بچه محل شهید...
شهادت بی قرار های جامونده صلوات...
قسمتی از خصوصیات اخلاقی شهید بی پیکر مجید قربانخانی...
●خیلی ماه بود، جگر دار، با دلو جرات، مشتی با مرام، کارت پیشش گیر میکرد هر چی بود راه مینداخت، اهل غیبت نبود، نماز هم میخوند...
○مهربون وپر حرف، عشق دعوا روز آخر دیدمش، گفت دارم میرم، باور نکردم، یه دونه ام زدم تو سرش هر سال اول عید خونه ما بود...
●مجید یه نیسان آبی داشت، باباش تو بازار مغازه داشت بار جابجا میکرد، یادمه یه مدت رفته بود بیمارستان شهدا دقیق نمیدونم ولی انگار دوره های تزریقو اینا میدید، سال هشتادو هفت قبله خدمتش، میگفت دااش غلاااامم، میگفت داش علی بپر بالا یه دور بزنیم منظورش رو کولش بود اینا تیکه کلاماش بود...
○مثلا روزی صدبار زنگ میزد میگفت داداش خوبی چیزی نمیخوای چیزی کمو کسر نداری، اینو به همه میگفت نه تنها رفیقای اصلیش، خیلی زود گرم میگرفت...
♡مجید تو ماه آذر یا دی اعزام شد فقط به ♥عشق بی بی رفت♥
تاریخ شهادت ۲۱ دیماه ۹۴...
به نقل از دوست و بچه محل شهید...
شهادت بی قرار های جامونده صلوات...
۱.۱k
۱۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.